مولانا مجددا به داستان شير و خرگوش بر ميگردد

شير اندر آتش و در خشم و شور

 ديد کان خرگوش مي‌آيد ز دور

 

شير از اينکه خرگوش دير امد عصباني گشت و شور حاصله از خشم اتشي در درون او شعله شد

در همين حين خرگپش از دور رويت گشت

 

****************************

مي‌دود بي‌دهشت و گستاخ او

 خشمگين و تند و تيز و ترش‌رو

 

خرگوش که در ذهن سناريواي را طراحي نموده بود

خيلي عادي و بدون وحشت و استرس در حالتي طلبکارانه عصباني و شتابان و اخمو بسوي شير امد

 

**************************

کز شکسته آمدن تهمت بود

 وز دليري دفع هر ريبت بود

 

بلحاظ رواني اگر نگران و پريشان در محضر شير حاضر ميشد دليل بر اتهام و تقصير بود

اما اگر از روي شهامت مي امد ديگر ترديدها بر طرف ميگشت

و خرگوش که نماد مريد کيس و زرنگ هست نقش خويش را درست ايفا نمود

 

*******************************

چون رسيد او پيشتر نزديک صف

 بانگ بر زد شيرهاي اي ناخلف

 

به محض نزديک شدن خرگوش شير عصباني فرياد زد اي ناخلف

************************

من که گاوان را ز هم بدريده ام

من‌که گوش پيل نر ماليده ام

 

من که در صيد گاوان قوي هيکل را پاره پاره کرده ام و فيلهاي نيرومند را نوازش مغرورانه داشته ام

 

****************************

نيم خرگوشي که باشد که چنين

 امر ما را افکند او بر زمين

 

تو خرگوش کوچک و ضعيف کيستي که از دستور ما سرپيچي نمايي

********************************

ترک خواب و غفلت خرگوش کن

غره اين شير.اي خر.گوش کن

 

لحاظ خواب خرگوشي که صفت شما خرگوشها هست را ول کن

و اي خرگوش الاغ اين غرش شير سلطان جنگل را خوب به گوش هوشت بشنو

 



تاريخ : پنج شنبه 26 فروردين 1395برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 18:14 | نويسنده : مولانا سنگان |
صفحه قبل 1 صفحه بعد