تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان انجمن ادبی مولانا سنگان و آدرس anjomanmolana.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
بخش ۱۳۲
شرح مثنوی دفتر اول
بیت ۲۷۵۲
فرق میان انکه درویش است به خدا و تشنه خدا و میان انکه درویش است از خدا و تشنه غیر است
***********************************************
نقش درویشست او نه اهل نان
نقش سگ را تو مینداز استخوان
نیازمند خدا نیست انکه اهل نان مخلوق است زیرا در حقیقت او از خدا احساس بی نیازی می کند.و در واقع ظاهرا نقش درویش خدا را ایفا می نماید
پس جلو تصویر سگ استخوان پرت نکن زیرا تصویر ان حیوان بی نیاز از استخوان است
مسایل السلوک
مولانا در این فصل جلیل به تقسیم بندی انواع درویشان می فرماید زیرا عده ای به حقیقت درویشان خدای مهربانند بدین معنا که احساس نیازمندی مطلق به رب دارند
و عده ای بی نیاز از خدا می نمایند و اینان هرگز شراب معرفت ننوشند زیرا که جام معرفت از ان محتاجان معنا است
********************************
فقر لقمه دارد او نه فقر حق
پیش نقش مردهای کم نه طبق
انکسانی که شیفته دنیا هستند در حقیقت درویش لقمه دنیوی اند نه گدا و درویش خدا
پس اینان تصویر و تمثالی از درویشی هستند گر چه ظاهر امر صورت نیازمندی را نشان دهند پس معارف الهی را به انان فاش نکنید که در واقع بی نیاز از انند
**********************************
ماهی خاکی بود درویش نان
شکل ماهی لیک از دریا رمان
در مثال درویش تهی از معنا مانند ماهی خاکی است که بحای اب در ریگستان سیر می نماید
ظاهرا ماهی نام دارد و در حقیقت از دریا می هراسد زیرا محتاج دریا نیست
*************************************
مرغ خانهست او نه سیمرغ هوا
لوت نوشد او ننوشد از خدا
درویش بی معنا در مثال چون مرغ خانگی است که مدعی سیمرغ بودن است
او گرفتار و اسیر غذای خاک است و از شراب معرف حقیقت هرگز ننوشد
مسایل السلوک
مولانا اراده دارد تفهیم نماید که دنیویان هیچ طاعت و قرب ومحبت الهی را در نیابند زیرا همیان دل انان از معرفت خالی است
*******************************
عاشق حقست او بهر نوال
نیست جانش عاشق حسن و جمال
سالک تهی از معنا ادعای عشق به خدای سبحان دارد برای دست یابی به مقامات و مطامع مادی...
لذا جان او هیچگاه بر جمال معشوق حقیقی عشق نمی ورزد
********************************
گر توهم میکند او عشق ذات
ذات نبود وهم اسما و صفات
اینچنین سالکی که در توهم خویش باور نموده است که عاشق حق است.باید به او تفهیم نمود که خیالات وتوهمات هیچگاه دارای ذات و ریشه حقیقی نیست
*****************************
وهم مخلوقست و مولود آمدست
حق نزاییدهست او لم یولدست
خیالات وتوهمات در واقع مخلوقی بیش نیستند و ذات الهی حق است و هرگز نزاده و از او چیزی زاده نشود چون به ذات خویش قدیم است .
و چنین ذات حقیقی ای را نمیتوان با اوهام مدعی معرفت شد
*********************************
عاشق تصویر و وهم خویشتن
کی بود از عاشقان ذوالمنن
حتی انکسی که در وهم خویش نیز صادق باشد و متافقانه مدعی نباشد در نهایت به برکت مقام صدق به کوی معنویت خواهد رسید
مسایل السلوک
مولانا در مثنوی اشاره داردکه...
گر بود لفظت کژ و ومعنیت راست
ان کژی لفظ مقبول خداست
لذا خدای سبحان بی نیاز از صورت کار است زیرا ذات مقدس یگانه هستی عالم به سیرت است .
و او لاینظر علی صورکم و لکن ینظر علی قلوبکم و اعمالکم.....
و این خدای ناکرده در مخالف و اهانت به ظاهر معنا نیست بلکه به مخالفت در ظاهر الوده به نفاق است...
ذات او فرمود..
ذروا ظاهر الاثم و باطنه
یعنی.ظاهر و باطن گناه رو رها نمایید
شرح میخواهد بیان این سخن
لیک میترسم ز افهام کهن
بیان این حقیقت محتاج شرح و بسط فراوان است اما ترس من از عدم درک فهم های سطحی و الوده به خیال و توهم است
مسایل السلوک
همیشه مردان اسمانی از گفتن رازهای ملکوتی ابا داشتند و سعی نموده اند در غالب کنایه و ایهام مقصود خویش را به اهل دل و معرفت برسانند
سد راه تفهیم.. اندیشه های فرسوده وکهنه و قاصر بوده .و ترس از عدم درک و فهم رازهای مردان چالش بزرگی بوده که همواره موجب مشکلاتی در این راه شده است
*******************************************
فهمهای کهنهٔ کوتهنظر
صد خیال بد در آرد در فکر
محصول فهم های کهنه و فرسوده برای درک دیگران همواره هزاران خیالات و توهمات بوده
مسایل السلوک
بزرگترین نعمت الهی اندیشه است کما اینکه مولانا میفرماید
ای برادر تو همه اندیشه ای...
وقتی که همه ارزش ادمی به فکر و عقلانیت اوست حال کسانی که در خصوص ایات زحمت تعقل به خویش نمی دهند.نه تنها موجب گمراهی و سقوط خویش تن می شوند بلکه دیگران نیز به تبع ان به چاه عدم درک و فهم وازگون گردند و متاسقانه مهمترین مشکل جامعه انسانی و در راس ان اسلامی امروز ما همین درک صحیح از رازها است
متاسفانه شوری در بین نحله های مختلف اسلامی بوجود امده که فاقد شعور کافیست و این خود حامل زوال و بیچارگی شده است
********************************
بر سماع راست هر کس چیر نیست
لقمهٔ هر مرغکی انجیر نیست
برای شنیدن حقیقت و اسرار الهی هرکسی نه توان دارد و نه لیاقت زیرا هر پرنده ای استعداد تناول انحیر را ندارد
مسایل السلوک
شهود اسرار ملکوت لایق هر نالایق نیست کسانی مشرف شوند که در بارگاه او یک چشم بر هم زدن نیز غایب نگردند
حضور ثمره او شهود و کشف خواهد بود
***********************************
خاصه مرغی مردهای پوسیدهای
پرخیالی اعمیی بیدیدهای
حال این مرغ اگر مرده پوسیده باشد مشکل مضاعف میگردد و مراد ان فرد مملو از توهمات.کور مطلق باطنی و بی بصیرت.
مسایل السلوک
در طی سلوک زمینه که اغاز ان نیت صادقانه است اگر نبود و فقط صورت را حمل میکردند یقینا بی بهره ترین خواهند بود
************************************
نقش ماهی را چه دریا و چه خاک
رنگ هندو را چه صابون و چه زاک
در مثل برای یک تصویری از ماهی وجود اب و خاک بی معناست زیرا شنا کردن را بلد نیست.
و یک هندوی سیه چهره رو چه با اب غسل دهی یا به او زاچ بمالی یکسان است زیرا سیاهی او رفع نگردد
**************************
نقش اگر غمگین نگاری بر ورق
او ندارد از غم و شادی سبق
مثال دیگر اینکه اگر تصویری از فردی در حالت اندوه طراحی شود دیگر او از حقیقت شادی و غم تهی است
***************************************
صورتش غمگین و او فارغ از آن
صورتش خندان و او زان بینشان
ظاهرا صورتش از غم حکایت دارد ولی در حقیقت امر او از اندوه بی خبر است
و چنانچه تصویری را با شادی مزین کنی دلیلی بر فرح ان نخواهدبود
مسایل السلوک
حالات افراد فاقد حقیقت معنا دقیقا چون تصویری است که در نمادهای غم و شادی نگاریده شود و اینان از حلاوت معنا کاملا بیگانه اند
سعدی میفرماید
اگر ادمی به چشم است و دهان و حلق و بینی
چه میان نقش دیوار و میان ادمیت
*********************************
وین غم و شادی که اندر دل حظیست
پیش آن شادی و غم جز نقش نیست
زیرا اندوه و فرح که در دل مجازا و اثر انعکاس حالات حقیقی است در نسبت با حقیقت غم و اندوه تصویری بیش نخواهد بود
*****************************
صورت غمگین نقش از بهر ماست
تا که ما را یاد آید راه راست
*****************************
صورت خندان نقش از بهر تست
تا از آن صورت شود معنی درست
هدف از تصویرگری حالات مختلف ادمی القا و حقیقت و یاداوری ان در ذهن بیننده است در حالیکه خود ان صورت کاملا بی بهره است
*********************************
نقشهایی کاندرین حمامهاست
از برون جامهکن چون جامههاست
تصاویری که در لباس کنی حمام ها ترسیم شده از نگاه بیرونی مانند لباسهای تن تو فاقد روح است
************************
تا برونی جامهها بینی و بس
جامه بیرون کن درآ ای همنفس
حال سالک راه معنی باید برای درک و نیل به حقیقت معنویت از نگاه بیرونی به تصویر نقاشی شده هستی خارج گردد
و به حقیقت ادمی و عالم معنایی او وارد شود
************************************
زانک با جامه درون سو راه نیست
تن ز جان جامه ز تن آگاه نیست
زیرا با دلبستگی به جامه تن و وجود فیزیکی هرگز به حقیقت و سیرت هستی نخواهی رسید
زیرا تن ادمی نسبت به روح و جان او معرفت دارد اما برای لباس او کاملا این مهم بی معنی است
پایان بخش ۱۳۲
دفتر اول
بیت ۲۷۷۲
با سلام و ادب
شرح مثنوی بخش ۱۳۱
بیت ۲۷۴۴
در بیان عاشق انکه چنانکه گدا عاشق کرم شده است....
**************************************
بانگ میآمد که ای طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا
بانگ می امد که هر انکه طالب هستی بسم الله....زیرا که صفت سخاوت محتاج نیازمندان است
مسایل السلوک
طلب نخست وادی معرفت است .شیخ سخن عطار نیشابوری میفرماید
چون درایی به وادی طلب
هر زمانی پیشت اید صد تعب
سالک طالب احساس نیاز میکند به بی نیاز مطلق و طبیعی است که گدای به حقیقت دست از طلب ندارد تا کام او بر اید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن در اید
محیط طلب بسیار وسیع است و خدای مهربان خطاب به نبی خویش علیه السلام فرمود
یا ایهالمزمل
ای کسی که در بستر خوابی از جامه خواب بدرای زیرا که نیازمندان خواب را از چشمان بزدایند و طالب معشوق گردند....
*****************************
جود میجوید گدایان و ضعاف
همچو خوبان کآینه جویند صاف
صفت جود و بخشندگی تشنه بینوایان و محتاجان است .زیرا زیبا رویان طالب ایینه اند
مسایل السلوک
سخاوت صفتی است الهی و از اوصاف خدای سبحان زیرا او خلق نکرده تا سودی نماید بلکه خالق کرده تا جود نماید
و گدایی و نیاز از خصایل بندگان است لذا هر کس بر صفت خویش رود
عبد به گدایی و معبود به بخشندگی...
************************************
روی خوبان ز آینه زیبا شود
روی احسان از گدا پیدا شود
صورت اهل جمال به ایینه زیبا گردد و احسان و انعام نیز به وجود نیازمندان ظهور وتجلی یابد
مسایل السلوک
خدای مهربان فرمود اگر ادمی را خلق نمیکردم خدایی من اشکار نمیگردید.بین صانع ومصنوع رابطه ای است طالب و مطلوبی ....
لذا در میدان احسان وجود نیازمندان ومستمندان امری است ضروری.....
************************************
پس ازین فرمود حق در والضحی
بانگ کم زن ای محمد بر گدا
به همین جهت خدای یگانه در سوره مبارکه (ضحی) امر به سید عالم فرماید که بر نیازمندان ترش رویی و بانگ نزند وموجب رنجش نگردد
مسایل السلوک
در سوره مبارکه فوق ایه ایست تحت این واژگان( و اما السایل فلا تنهر)
ای رسول ما بیچارگان و سوال کنندگان را هرگز از خود مران
*************************************
چون گدا آیینهٔ جودست هان
دم بود بر روی آیینه زیان
حال که وجود بینوایان مظهر تجلی سخاوت اهل مهربانی وکرم شده است.پس اگاه باش تا بر صفحه شفاف ومنعکس کننده ایینه خدشه ای وارد نگردد
**************************************
آن یکی جودش گدا آرد پدید
و آن دگر بخشد گدایان را مزید
بخشندگان دو قسم اند ...
یکی انکه در انتظار سوال کننده محتاج است و دیگری خود به جستجوی انان همت گمارد
مسایل السلوک
مولانا با این تقسیم بندی زیبا به اهمیت صفت سخاوت اشارات زیبا دارد تا عمق این مطلب بیشتر نمایان شود
خدای مهربان سخاوتمتدی است که بدون سوال از بندگان خویش به نیلز انان اگاه است و بر اساس نیاز انان میبخشد
وکسانی که به نهایت خدایی بودن رسیده اند به اذن حق به نیاز نیازمتدان تصرف حاصل نمایند و معامله به حقیقت کنند
اما سخاوتمند نافص به انتظار نشیند تا دستی دراز شود و اعلام نیاز نماید
***********************************
پس گدایان آیت جود حقند
وانک با حقند جود مطلقند
لذا سوال کنندگان مظهر و ایینه کرم و بخشش خدای مهربانند..
ولی ان نیازمندانی که از خویش رسته اند و فنای در حق شده اند .حقیقت بقااند .و سخاوت و کرم مطلق اند
*************************************
وانک جز این دوست او خود مردهایست
او برین در نیست نقش پردهایست
اما ان دسته از بینوایان که از هیچ کدام از دو گروهدقبلی نیستند او مرده است
او در واقع عین حجاب بین خود و حق است زیرا به نیازی به درگاه جلوس نکرده ....
مسایل السلوک
بنده واقعی به ابراز نیاز بیشتر اعلام وجود نماید
اما انانکه به سبب عدم لیاقت از درگاه جود مطلق گدایی نکنند انان نه ایبنه کرم خلق اند و نه خالق.....
پایان بخش ۱۳۱
حکایت در نمد در دوختن زن عرب.سوی اب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب
مرد گفت آری سبو را سر ببند
هین که این هدیهست ما را سودمند
مرد عرب خطاب به زنش گفت بهتر است سر کوزه اب را ببندی زیرا این هدیه برایمان فواید خوبی رو خواهد داشت
*********************
در نمد در دوز تو این کوزه را
تا گشاید شه بهدیه روزه را
لازم است سبوی اب را با نمد استتار نمایی تا شاه روزه خود را با اب سبو افطار نماید
توضیح....
پیچیدن کوزه اب در نمد بلحاظ حفظ خنکی اب بسیار موثر است و در گذشته نه چندان دور در روستاها و عشایر برای سردی اب از ستر کوزه با نمد بهره میبردند
بدین طریق که سبو را با پیچشی از نمد میپوشاتدند و در طول روز نمد را با ریختن اب مرطوب نگه میداشتند تا بدین طریق به خنکی ان کمک میکردند
*********************************
کین چنین اندر همه آفاق نیست
جز رحیق و مایهٔ اذواق نیست
چون مانند این اب در هیچ نقطه ای از دنیا نمیشود پیدا کرد زیرا اب سرد کوزه شرابی خالص است و باب طبع و نوازش ذایقه ادمی است
**********************************
زانک ایشان ز آبهای تلخ و شور
دایما پر علتاند و نیمکور
زیرا بخاطر استفاده از ابهای تلخ و شور دچار بیماریهای گوناگون شده اند بحدی که نور دیدگان شان کم فروغ شده
**********************************
مرغ کاب شور باشد مسکنش
او چه داند جای آب روشنش
ان پرنده ای که دایما از اب شور برای رفع تشنگی بهره مند میشود چه میداند حقیقت و مکان اب زلال و پاک کجاست
مسایل السلوک
در کنایه های عرفانی منظور از اب شیرینی معنویت است که به اب شیرین تشبیه میگردد لذا کسانی که در وادی گناه سیر میکنند و اصطلاحا در شوره زار و لجنگاه معصیت بسر میبرند یا در سطحی نگری عقیده نادرست و به ظاهر معنوی و در باطن کشنده و الوده به زهر اوقات را میگذرانند چه میدانند حقیقت حلاوت و زیبایی حق را.....
*********************************
ای که اندر چشمهٔ شورست جاث
تو چه دانی شط و جیحون و فرات
ای کسی که در چشمه تلخی و شوری سکنی گزیده ای تو چه میدانی که شط و جیحون یعنی چه؟
مسایل السلوک
اهل معرفت در این بیت مراد از چشمه شور رو اهل ظاهر دانسته اند که در شهوات نفسانیت خویش عمر را به بطالت سپری میکنند و منظور از فرات ان امیال الهی و مواجید و مواذیقی که در وادی روحانیت اهل دل بدان دست می یابند
*************************************
ای تو نارسته ازین فانی رباط
تو چه دانی محو و سکر و انبساط
ای کسی که هنوز از تعلقات دنیای فانی رهایی نیافته ای .تو حقیقت محو و سکر و انبساط را چه میدانی
مسایل السلوک
مولانا در این بیت به عدم درک اهل ظاهر از مقامات عرفانی اشاره دارد .در نظریات نظریه پردزان صوفیه منازل مختلف و حالات گوناگونی تعریف شده است که سالک متناسب با سیر معنایی باطنی خویش بدان دست می یابد .در راس این بزرگان شاخص ترین ان عطار نیشابوری است که با طرح هفت وادی حالات مرید را تشریح می نماید
مولانا نیز به اهل ظاهر که غالبا اهل فقه و فقاهت و تقلید هستند هشدلر میدهد بهتر است به علت عدم فهم منازل و مقامات و حالات سکوت نمایند زیرا قدرت درک را ندارند هر چند در علوم ظاهری سکندر زمان باشند
عطار میگوید
احمد حنبل امام عصر بود
شرح علم او برون از حصر بود
چونز درس و علم خالی امدی
زود پیش بشر حافی امدی
یا امام غزالی میگوید
ما جامه نمازی ز سر خم کردیم
وز خاک خرابات تیمم کردیم
شاید که در این میکده ها در یابیم
ان عمر که در مدرسه هاگم کردیم
********************************
ور بدانی نقلت از اب و جدست
پیش تو این نامها چون ابجدست
در وادی معنا اگر چیزی هم میدانی از پدر ونیاکان توست و اصطلاحات عرفانی در دایره درک تو چون کلمات ابجد است
مسایل السلوک
مخاطب مولانا مدعیان دروغین معرفت است که به صرف یادگیری الفاظ از گذشتگان خویش مدعی گشته ولی در حقیقت اومبتدی است درست مانند کودکی که برای تحصیل وارد مکتب میگردد و استاد برای سهولت اموزش وی از قاعده تدریس ابجد بهره میبرد
************************************
************************************
ابجد و هوز چه فاش است و پدید
بر همه طفلان و معنی بس بعید
تکرلر کلمات ابجد و هوز ساده و اشکار است وکودکان براحتی ان را میخوانند ولی هیچکدام به حقیقت ان اگاهی ندارند
مسایل السلوک
بیان اصطلاحات اهل معرفت خیلی ساده است اما درک حقیقت ان کار هر کسی نیست.نظریه پردازی و شرح یک وازه معنایی کاری بینهایت ساده و اسان است اما انانیکه که حقیقت معنایی ان را با تمام همت جان شان درک نموده اند خیلی متفاوت است
***********************************
پس سبو برداشت آن مرد عرب
در سفر شد میکشیدش روز و شب
مولانا محددا بصورت داستان برمیگردد لذا مرد اعرابی کوزه اب را برداشت و روز و شب طی طریق میکرد
*****************************************
بر سبو لرزان بد از آفات دهر
هم کشیدش از بیابان تا به شهر
واز اسیب رسیدن به سبوی اب لرزان و ترسان بود و با همین حالات از بیابان تا رسیدن به شهر بر دوشش میکشید
***************************
زن مصلا باز کرده از نیاز
رب سلم ورد کرده در نماز
و در ان طرف قضیه زن اعرابی بر سجاده نیاز نشسته بود و برای سلامتی سبو به درگاه خدا دعا میکرد
مسایل السلوک
در روایتی موجود است که حضرت جبرییل علیه السلام در هنگام عبور ادمیان از پل صراط به درگاه حق نجوای رب سلم سر میدهد
و از پروردگار میخواهد که بتدگان او به سلامت بگذرند
********************************
که نگهدار آب ما را از خسان
یا رب آن گوهر بدان دریا رسان
زن دعا میکرد
خدایا کوزه اب را سالم از گزند پستان جامعه محافظت نمت و ان را به دریا صفتی که منطور حاکم است برسان
مسایل السلوک
مولانا به سالکان راه طریقت در غالب این بیت اموزش میدهد که افعال شما درست شبیه اب کوزه است لذا برای حفاظت تن تلاش نمایید
مقوله معروف است که حفظ حقیقت یک فعل معنایی مهمتر از خود عمل است
**********************************
گرچه شویم آگهست و پر فنست
لیک گوهر را هزاران دشمنست
گر چه شوهرم ماهر و زبده در حفاظت از سبو است اما یک قطره از ان به مانند گوهری نایاب است لذا باید نگران بود
***************************
خود چه باشد گوهر آب کوثرست
قطرهای زینست کاصل گوهرست
اصلا گوهر چیست؟ خود ذات اب حوض کوثر است و برای چنین در گرانبهایی بطور طبیعی دشمن فراوان است
مسایل السلوک
کوثر از کثرت است و علت فضیلت این وازه از دو جهت است اول بخاطر اینکه بهانه ای شده برای وجه تسمیه سوره ای در قران به همین نام و دوم اینکه حضرت سید عالم علیه السلام فرمودند در بهشت حوضی است که اهل ان از دست من اب تناول خواهند کرد و در فضیلت اب ان روایات فراوان است
امااب در اصطلاحات اهل معرفت جایگاه ویژه ای دارد و هر گاه خواهند ادعا کنند کسی به مقام قرب رسیده گویند اب حقیقت یا شراب طهورا نوشیده
در منقبت عارفی بزرگ از منطقه ما روستای براباد بنام شیخ صوفی برابادی امده است
که ایشان سی سال در دشت نمک سار طی طریق نموده و به الهام خدا برای نیل به کمال وقرب باید شب جمعه به محضر ارامگاه حضرت سلطان در سنگان برود
لذا شب هنگام به محض حضور در جوار ملکوتی این مرد خدا مشاهده میکند عارفی بزرگ که عموما حضرت خضر بوده در جمعی از اولیاالله که انان نیز در جوار معتکف بودند کوزه ای شراب دارد و به همگان می نوشاند
وقتی همه می نوشند سلطان میزبان خطاب به خضر میگوید به صوفی هم پیاله ای بدهید
عنوان میکند تمام شده است و سلطان شکربار میگوید از ته مانده جام های میمانان جمع نماید که ماحصل تمام جام ها قطره ای گردد و پس از تناول ان شیخ صوفی از حال طبیعی خارج گردد و چون موسی علیه السلام( خر موسی.....)
بیهوش شود
صبح که به حالت صحو می اید چشم باطنی او به تمامی رازهای ملکوت گشوده میشود و به ادعای خودش تا هفت طبقه اسمان و مقامات لوح و عرش وکرسی و قلم و سدره.....بر او مکشوف میشود
اللهم انی اسلک من فضلک.....که هذا من فضل ربی
امین یا الله
[7:35:57 PM]*****************************************:
از دعاهای زن و زاری او
وز غم مرد و گرانباری او
بموجب دعاهای زن و ناله ها و نگرانی و غمی که مرد اعرابی به سبب نگهداری کوزه تحمل میکرد
**********************************
سالم از دزدان و از آسیب سنگ
برد تا دار الخلافه بیدرنگ
از کمین دزدان و سنگهای مسیر بسلامت سبو را گذراند و بدون فوت وقت ان را تا درالخلافه رساند
مسایل السلوک
حمل سبوی اب کنایه از سلامت ایمان و بیعت سالک راه به بارگاه حقیقت است
مرید میبایست با صبر و تحمل مصایب و شکیبایی در ناملایمات نفسانی و غلبه بر شهوات قدرت و ثروت و نفس امانت را سالم به صاحب ایمان تحویل نماید
دید درگاهی پر از انعامها
اهل حاجت گستریده دامها
همین که به بارگاه شاه رسید دید درگاهی است مملو از هدیه هایی که صاحبان نیاز عرضه نموده اند
********************************
دم بدم هر سوی صاحبحاجتی
یافته زان در عطا و خلعتی
در ان بارگاه لطف هرکس نتیجه هدیه های خویش را دریافت میکرد
مسایل السلوک
خدای کریم در قران فرمود
ولاتزروا وازره وزره اخری
هرکسی حمل کند نتیجه اعمال خویش را و هیچ کس ضامن کردار کسی نیست
لذا در بارگاه الهی نتیجه اعمال بر وفق نیت او معامله خواهد شد
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گتدم بروید جو ز جو
*******************************
بهر گبر و مؤمن و زیبا و زشت
همچو خورشید و مطر نی چون بهشت
در درگاه پادشاه به گبر وکفر و مومن و زیبا و زشت مطابق با هدیه ها باران صفت برخورد میشد و خورشید و افتاب حاکم برای انان بهشتی ساخته بود
*************************************
دید قومی درنظر آراسته
قوم دیگر منتظر بر خاسته
اعرابی مشاهده کرد در دارالخلافه گروهی در محضر شاه اراسته بودند و جمعی دیگر در انتظار الطاف اویند
***************************************
خاص و عامه از سلیمان تا بمور
زنده گشته چون جهان از نفخ صور
در ان مچمع خواص و عام از سلیمان صفتان تا موران همگی چون حشر دمیدن صور زنده بودند
***********************************
اهل صورت در جواهر بافته
اهل معنی بحر معنی یافته
در بارگاه حاکم با هر کسی مطابق با نیت و خواسته او معامله میشد دنیا دوستان را با جواهر و زر دنیوی و اهل معنا از ان بارگاه به وصال حق میرسیدند
مسایل السلوک
خدای مهربان در قران میفرماید
در دنیا کسانی هستند که فقط خواستار دنیا هستند و تمام همت انان در نیل به کمال مادی است لذا اینان هیچ بهره ای در اخرت نخواهند داشت
اما کسانی هستند که دنیا را معنوی میخواهند لذا به تبع ان اخرت را نیز بهره مند شوند
اللهم ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
**********************************
آنک بی همت چه با همت شده
وانک با همت چه با نعمت شده
انگاه که انعامات حق را متناسب با همت خویش می یابند انکه همتی ندارد به حرص نعمت معنا تلاششان افزون گردد و انکس که صاحب همت مضاعف شد چه نعمت ها که نصیب میگردد
پایان بخش ۱۳۰
بیت ۲۷۴۲
گفت زن صدق آن بود کز بود خویش
پاک برخیزی تو از مجهود خویش
زن اعرابی حکایت گفت
در سلوک صدق ان است که از تمامی هستی مادی خویش عبور نمایی و نسبت به تمام دلبستگی ها ازادی گردی
مسایل السلوک
صدق مقامی در معرفت و دومین گروه از منعم علیه صدقین هستند انانیکه در اقوال و افعال در ظاهر و باطن به صداقت هماهنگ باشند و هیچ تناقضی نباشد
بقول معرف صدق ان باشد که ان نمایی که هستی و هر کس با نفس مداهنت نماید بویی از صداقت نبرد
مولانا میفرماید
صدق ان است که هرگز خویش را نبینی و جهد خویش را هیچ محاسبه ننمایی
******************************
آب بارانست ما را در سبو
ملکت و سرمایه و اسباب تو
ما در سبوی خویش فقط اب باران داریم و تمام سرمایه ما همین است
*************************************
این سبوی آب را بردار و رو
هدیه ساز و پیش شاهنشاه شو
لذا تمام سرمایه ما یعنی سبوی اب را بردار و به محضر شاه هدیه کن
**********************************
گو که ما را غیر این اسباب نیست
در مفازه هیچ به زین آب نیست
و بگو که سرمایه ای غیر اب ما را نیست زیرا در بیابان برهوت بزرگترین نعمت اب است
***************************
گر خزینهش پر متاع فاخرست
این چنین آبش نباشد نادرست
گر چه خزاین او مملو از کالاهای کمیاب و ارزشمند است اما یقینا این اب بکر و خالص در ان یافت نشود
*******************************
:
چیست آن کوزه تن محصور ما
اندرو آب حواس شور ما
مراد از کوزه چیست؟ منظور جسم وتن زندانی و محصور ماست و مقصود از ابی که در درون ان است اب حواس شور مزه که کنایه از تلخی ها و ناگواریهاست
******************************
ای خداوند این خم و کوزهٔ مرا
در پذیر از فضل الله اشتری
ای خدای حکیم این اب افعال و احوال وجودم را قبول فرما زیرا تو در کلام خویش وعده دادی که مشتری محسنات بندگان ان هم به نعمت فضل خویشی
**********************************
کوزهای با پنج لولهٔ پنج حس
پاک دار این آب را از هر نجس
این تن کوزه ای ما را که دارای حواس پنج گانه است از هر نوع نجاسات معصیت و گناه به نعمت تطهیر خویش پاک فرما
****************************
تا شود زین کوزه منفذ سوی بحر
تا بگیرد کوزهٔ من خوی بحر
تا با عنایت تو از کوزه وجودمان منفذی بسوی دریای حقیقت باز گردد و به تبع ان تن خاکی من سرشت و خوی دریایی را کسب نماید
مسایل السلوک
ادمی بر اساس سنت الهی با تکیه بر تزکیه درونی خویش میتواند از صفات ذمیمه پاک شود و به اقیانوس معنویت وصل گردد و اینجاست که به مدد معارف الهی از تیرگی و پلیدی نفس رها شود
************************************
تا چو هدیه پیش سلطانش بری
پاک بیند باشدش شه مشتری
و خدای مهربان شاه حقیقت کوزه وجودمان را بعنوان هدیه بپذیرد زیرا دیگر از لجن زار گناه رهایی حاصل نموده است
مسایل السلوک
خدای مهربان از میان ادمیان در قران کریم به مدح پاکان پرداخته و انان به ان اولیاالله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون ستایش نموده
و این اطمینان خاطر و بشارت به عدم اندوه و پریشانی ماحصل تزکیه انان است
**********************************
بینهایت گردد آبش بعد از آن
پر شود از کوزهٔ من صد جهان
لذا وقتی کوزه جسم ادمی به ملکوت راه پیدا کرد به بینهایت تبدیل شود و نهایتا اب کوزه تن در بیکرانی عشق خدای سبحان ارام گیرد
********************************************
[2:28:41 AM]:
لولهها بر بند و پر دارش ز خم
گفت غضوا عن هوا ابصارکم
لذا باید لوله ها رو ببندی و خویش را مملو از شراب خم حقیقت نمایی زیرا خداوند در کلامش فرموده چشمهای خویش را از هوای نفس و تعدی ببندید
*************************************
ریش او پر باد کین هدیه کراست
لایق چون او شهی اینست راست
با غرور تمام مدعی میشود که چه کسی توانایی دارد هدیه ای بهتر از هدیه من تقدیم شاه نماید
*************************************
زن نمیدانست کانجا برگذر
هست جاری دجلهای همچون شکر
اما زن اعرابی غافل از این امر بود که رودی بزرگ که دارای حلاوت شکرین است در جوار قصر شاه وجود دارد
***********************************
در میان شهر چون دریا روان
پر ز کشتیها و شست ماهیان
رودی که دارای عظمت است ومانند دریا جاری و ساریست و مملو از کشتیها و قلابهای صیادی است
*********************************
رو بر سلطان و کار و بار بین
حس تجری تحتها الانهار بین
پس لازم است برای مشاهده این حقیقت در محضر پادشاه حضور یابی که چگونه رودها و جویهای بزرگ جریان دارند تا حقیقت جریان اب زیر نهرها را به چشم ببینی
*********************************
این چنین حسها و ادراکات ما
قطرهای باشد در آن نهر صفا
بله تمامی حواس مادی ما و درکات جسمی ادمی در برابر صفای ان رودهای معنایی قطره ای بیش نیست
مسایل السلوک
فرمایشات مولانا سمبلیک هست و مراد از تمام این ابیات وتمثیل تکوینی ان اشاره دارد به ذات روحانی ادمی که ادراکات مجازی و مادی او در برابر علوم الهی و ذلالی معنا فقط یه قطره ای ناچیز است
پایان بخش ۱۲۹
بیت ۲۷۱۹
شرح مثنوی
اغاز بخش ۱۲۸
دفتر اول
تعیین کردن زن.طریق طلب روزی.کدخدای خود را و قبول کردن او
گفت زن یک آفتابی تافتست
عالمی زو روشنایی یافتست
زن خطاب به ان مرد عرب گفت..در دایره هستی فقط یک ستاره بزرگ بنام خورشید افتابش تابیدن گرفته است و بدین وسیله تمامی کاینات به مدد او روشنایی حاصل کرده است
********************************
نایب رحمان خلیفهٔ کردگار
شهر بغدادست از وی چون بهار
حاکمان نمایندگان صفت حکمیت خدای مهربان هستند و شهر بغداد از ذات حاکمی باکرامت به بهاری سرسبز و بانشاط تبدیل گشته است
****************************
گر بپیوندی بدان شه شه شوی
سوی هر ادبیر تا کی میروی
لذا اگر قرب بدان شاه حکیم حاصل کنی تو هم شاه گردی فکر کن تا چه وقت مونس افراد شوم و بدبخت خواهی بود
*****************************
همنشینی با شهان چون کیمیاست
چون نظرشان کیمیایی خود کجاست
قرب با اهل دل و صاحبان کمال معنایی و انسانی کیمیایی عظیم است.و ایا نظری کیمیاگر چون نگاه انان یافت میشود؟
*******************************
چشم احمد بر ابوبکری زده
او ز یک تصدیق صدیق آمده
نگاه نافذ وکیمیاگر حضرت احند علیه السلام بر وجود شخصی بنام ابوبکر کارساز شد و بر اثر ان تایید چشم معنایی حضرت به مقام صدق رسید
مسایل السلوک
مولانا به اهمیت این مهم در سیر کمال معنایی اشاره میفرماید که نگاه خریدارانه انسانی صاحب کمال موثرترین عامل قبولی بدرگاه بلریتعالی است زیرا ان نگاه از روی تخصق و مسلح به باطن زیبای افراد است
یعنی طالب و مطلوب هر دو از یک حنس هستند طالب که صاحب کمال است افراد مطلوب وادی حقیقت را شناسایی میکند و با نگاه دعاگونه خویش او را به حقیقت رهنمون میکند و خدای حقیقت نیز به اجابت این درخواست اقدام نماید
در وادی ماده این مهم برای کمترین صاحب عقل قابل درک است مثلا برای خرید یک جنس مادی متخصص در ان امر را خریدار با خود همراه نماید تا با نگاه او جنس را خریداری نماید
لذا در امر معنا که سعادت اخرت را بدنبال دارد مردان الهی با نگاه نافذ خویش سیربتهای پاک و بی الایش را رصد نمایند چنانچه حسین علیه السلام در صحرای کربلا با نگاه عاشقانه خود ۷۲ مرد اسمانی را برگزید
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
دیوان شمس
**********************************
************************
گفت من شه را پذیرا چون شوم
بی بهانه سوی او من چون روم
مرد عرب گفت.شاه را چگونه پذیرا گردم؟
و به چه بهانه ای بسوی او روم؟
*******************************************************
نسبتی باید مرا یا حیلتی
هیچ پیشه راست شد بیآلتی
لذا میبایست بهانه و وسیله ای برای حضور در محضر شاه داشته باشم
ایا هیچ حرفه ای بدون اسباب و علل متناسب با حرفه راست و درست خواهد اند؟
***********************************
همچو مجنونی که بشنید از یکی
که مرض آمد به لیلی اندکی
درست شبیه حکایت لیلی که محنون از کسی شنید که او بیمار است
*********************************
گفت آوه بی بهانه چون روم
ور بمانم از عیادت چون شوم
و مجنون گفت وای بر من به چه بهانه ای به عیادتش بروم؟ و از این طرف قضیه اگر در این امر کوتاهی کنم چکار نمایم
*********************************
لیتنی کنت طبیبا حاذقا
کنت امشی نحو لیلی سابقا
ایکاش طبیبی بودم حاذق و ماهر تا بدین بهانه با شتاب فراوان بر بالین لیلی حضور می یافتم
********************************
قل تعالوا گفت حق ما را بدان
تا بود شرماشکنی ما را نشان
خدای مهربان به نص صریح قران ما را به امر قل تعالوا فرموده بیایید تا بدین بهانه دعوت شرممان شکسته شود و ما را نشانی باشد
مسایل السلوک
امر تعالوا در قران بارها از جانب حق خطاب به پیامبر و مومنین و انسانها امده و حضرت مولانا این لطف را دعوت مهربانانه حق میداند و در شهرمان سنگان عارفی بزرگ در قرن های سابقه بوده بنام حضرت خواجه رکن الدین محمد سنحانی که شعر دارید از طرف حق و دعوت خدای سبحان از او به بلرگاه قرب خویش
فرمود
کودکی بودم هنوز با اندک سال
کان شاه دل افروز به من گفت تعال
***********************************
***********************
شبپران را گر نظر و آلت بدی
روزشان جولان و خوش حالت بدی
شب پره ها مستعد بصیرت نیستند چنانچه این نعمت در ذات انها بود همچون پرندگان دیگر پرواز در روز را می پسندیدند
مسایل السلوک
انسانهای ظلمانی درست مانند خفاش مایل به تاریکی هستند و تاریکی کنایه از معصیت است اگر بشر اهل منکر حلاوت معنا را حس میکرد در جمع اهل حقیقت لذت میبرد
در قران انان با جمله اذا قاموا کسالی مخاطب هستند
*******************************
گفت چون شاه کرم میدان رود
عین هر بیآلتی آلت شود
گفت.هر انگاه که عنایت خدای کریم شامل حال بنده ای شود الطاف الهی از بی سببی سبب سازد تا هدایت و نور را هدیه اهل اسمان نماید
مسایل السلوک
خدای مهربان علم او محیط بر همه مخلوقات است به نص صریح قران او خیانت نگاه و وسواس سینه ها را میداند
لذا انگاه که افعال بنده ای رضایت محبوب و مقصود حقیقی را فراهم سازد خدای سبحان که رب الااسباب است سببی نماید تا زمینه خیر بنده خوبش فراهم شود
**********************************
زانک آلت دعوی است و هستی است
کار در بیآلتی و پستی است
مدعیان همواره از سبب و وسلیه برای اثبات خویش بهره برده اند اما خدای یگانه خود منبع حقیقت و گوهر معرفت است و او نیازمتد اسباب نیست بلکه خود خالق وسیله برای محتاجان سبب است پس رب هستی هیچگاه برای انجام امری محتاج ابزار نخواهد بود
مسایل السلوک
سوره توحید در ایاتی زیبا و پرمعنا به یگانگی خدا و بی نیازی او اشاره دارد تا اهل درک و خرد به مدد نیروی تعقل به این مهم معرفت حاصل نمایند که او خداییست یگانه بی نیاز مطلق پس هرگز از کسی زاده نشده و هیچ کس را نمی زاید
********************************
گفت کی بیآلتی سودا کنم
تا نه من بیآلتی پیدا کنم
عنوان نمود..
من باید به مقامی برسم تا مورد عنایت حضرت حق قرار بگیرم و اومرا منصه ظهور تجلی صفت فقر الی الله نماید و این بهترین هدیه است
پس گواهی بایدم بر مفلسی
تا مرا رحمی کند شاه غنی
فقر الی الله من باید دارای ادله باشد تا ان شاه حقیقت بر من ترحم نماید
**********************************
تو گواهی غیر گفت و گو و رنگ
وا نما تا رحم آرد شاه شنگ
لذا تو برای من غیر این حقیقت چیزی عنوان نما اگر این امر مهم را قبول نداری
پس باید برای ثبوت فقر حقیقی خویش دلیل داشته باشی تا مورد عنایت و رحمانیت وی قرلر بگیری
***********************************
کین گواهی که ز گفت و رنگ بد
نزد آن قاضی القضاة آن جرح شد
لذا اگر فقط عوامل ظاهری و ادعای گفت و رنگی باشد یقینا در نزد قاضی حقیقی پذیرشی نخواهد داشت
مسایل السلوک
افعال ظاهری تهی از معنی برای نیل به وصال کافی نیست حتما میبایست صدق و اخلاص در باطن اعمال بندگان رعایت شود تا عنایت دوست حاصل گردد
*********************************
صدق میخواهد گواه حال او
تا بتابد نور او بی قال او
حال خوب و معنایی نیازمند صدق است تا گواهی باشد بر قبولی انسان به بارگاه خدای متعال تا به تبع ان نور ملکوت از باطن فرد نمایان شود ان هم بدون قیل و قال
مسایل السلوک
اهل معرفت همیشه با اهل ظاهر در خصوص نوع فعل تضاد داشته اند گروهی معتقدند انسان قایل به حراست ظواهر هست اما انانی که در وادی حال معنا گام میزنند مدعی هستند نور باطنی باید اثرش بر افعال ظاهری نمایان باشد
پایان بخش ۱۲۸
بیت ۲۷۰۲
***************************:
بخش ۱۲۷
بیت ۲۶۴۳
مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
حکم داری تیغ برکش از غلاف
مرد عرب حکایت مذکور گفت من از مجادله و ستیز دست برداشتم لذا من مطیع حکم تو هستم تیغ امر خویش را از نیام بیرون بیاور
*******************************
هرچه گویی من ترا فرمان برم
در بد و نیک آمد آن ننگرم
لذا تابع فرمان تو هستم و به خوب و بد ان حکم اصلا توجه ای نکنم
[6:32:50 PM]***************************:
در وجود تو شوم من منعدم
چون محبم حب یعمی و یصم
من در وجود تو غرق میشوم چون عشق تو در تار و پود منست و ادم عاشق چشم وگوش او کور و کر خواهد شد
مسایل السلوک
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
انکو به عشق زنده کزو عشق زاید
عشق زایش عشق کند و انسان عاشق کور و کر گردد
*******************************
گفت زن آهنگ برم میکنی
یا بحیلت کشف سرم میکنی
زن پس از ادعا مرد گفت ایا حقیقتا عاشق من هستی یا به مکر و حیله میخواهی رازهای درونم را کشف کنی
********************************
گفت والله عالم السر الخفی
کافرید از خاک آدم را صفی
گفت قسم به ذات خدایی که او اشکار و پنهان همه را میداند و همان ذاتی که ادم صفی را از خاک خلق نمود
******************************
در سه گز قالب که دادش وا نمود
هر چه در الواح و در ارواح بود
قسم به خدایی که ادم علیه السلام را در ان صنعت کرد و در ان کالبد خاکی تمامی مقدرات قضا و قدر و عالم ارواح را بدو نمایاند
مسایل السلوک
سه گز به معنی قالب کوچک و نماینگر قلت و کوچکی ادمی است در قیاس با ظرفیت معنایی او
[11:21:38 AM]***************************:
تا ابد هرچه بود او پیش پیش
درس کرد از علم الاسماء خویش
حضرت ادم علیه السلام راز ایه علم الاسما از قبل در ازلیت اموخته است
مسایل السلوک
این بیت اشاره دارد به محادله فرشتگان با خدای مهربان در خصوص خلقت انسان مبنی بر اینکه این خلقت که دارای نفس است جنایت خواهد کرد اگر فلسفه خلقت او عبادت هست ما فرشتگان هستیم
خدای یگانه فرمود او چیزهایی میداند که شما نمیدانید و به نص صریح قران در سوره بقره در ایات ۳۱ به بعد مفصلا بدان پرداخته شده است
لذا نهایتا انسان در ان دویل پیروز میگردد و فرشتگان به ضعف خویش در قبال ادم معترف میشوند
برای اطلاع بیشتر به تفاسیر ایات فوق مراجعه گردد
**********************************
تا ملک بیخود شد از تدریس او
قدس دیگر یافت از تقدیس او
لذا فرشتگان از تسلط این علم که همانا باید علم لدنی باشد مبهوت گشتند و از قداست او پاکی دیگری پیدا کردند
مسایل السلوک
علم لدنی به علمی گفته میشود که بصورت اکادمیک و حوزوی نباشد و بر اثر لطف خداوند بموجب بندگی خالصانه عطا گردد داستان موسی و خضر در قران بدین علم مفصلا اشاره فرموده است
و در واقع علم و عالم واقعی هم همان علم است که از جانب حق در سینه های نورانی به ودیعه گذاشته شود
انگاه که ادمی بدین علم مسلح شد بدو یا وحی گردد یا الهام مانند انبیا بوسیله وحی و اولیا بوسیله الهام که در قران به هر دو نوع اشاره شده است
******************************
آن گشادیشان کز آدم رو نمود
در گشاد آسمانهاشان نبود
ان فتح وگشایشی که از جانب ادم به فرشتگان نشان داده شد حتی مانندش در فتوحات اسمانی ای که به ملایک دست میدهد نبود
توضیح
در خصوص این مطلب به کتابهای کشف المحجوب ص ۳۱۱به بعد و فصوص الحکم ص ۱۴ مراجعه گردد بسیار مفصل و زیبا و اموزنده است
*****************************
در فراخی عرصهٔ آن پاک جان
تنگ آمد عرصهٔ هفت آسمان
در خصوص وسعت و انشراح ان لرواح مقدس حتی هفت طبقه اسمان نیز کوچک هستند
مسایل السلوک
اشاره است به تصرف و مقام انسان کامل که در مثل هفت طبقه اسمان نیز تنگ و خرد هستند
[***************************:
**********************************
گفت پیغامبر که حق فرموده است
من نگنجم هیچ در بالا و پست
پیامبر علیه السلام فرمود
خدای سبحان فرموده من در بالا و پستی نگنجم
مسایل السلوک
حدیث است در ای خصوص که الله تبارک وتعالی فرمود من در محدوده زمین و اسمان نمی گنجم اما در دل مومن جا دارم
یا به این مضمون که الله در کاینات نجویید بلکه در دل مومن بویژه در قلب منکسر بجویید
*********************************
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
خدا فرمود من نه تنها ای عزیز در زمین و اسمان نگنجم بلکه عرش نیز دارای چنین استعدادی نیست
****************************************
در دل مؤمن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دلها طلب
اما در قلوب مومنین جای دلرم و این جای شگفتی است لذا اگر به جستجوی خدا هستی باید ذات مهربانش را در قلب های شکسته بجویی
*************************
گفت ادخل فی عبادی تلتقی
جنة من رویتی یا متقی
حضرت حق فرمود
ای بنده من تلاش کن با توجه به این حقیقت در زمره بندگانم درایی و به تبع ان در بهشت من را ملاقات کنی
**************************
عرش با آن نور با پهنای خویش
چون بدید آن را برفت از جای خویش
عرش بزرگ با تمامی وسعتش به محض درک ومشاهده عظمت ادم و رازهای او به جنبش درامد و محو نورانیت او شد
[6:36:39 PM]***************************:
خود بزرگی عرش باشد بس مدید
لیک صورت کیست چون معنی رسید
عرش بسیار عظیم است ولی در مقایسه با حقیقت صورت کیست؟
*****************************
هر ملک میگفت ما را پیش ازین
الفتی میبود بر روی زمین
هر فرشته عنوان میکرد ما قبلا در روی زمین الفت داشتیم
*******************************
تخم خدمت بر زمین می کاشتیم
ان تعلق.ما عجب می داشتیم
در روی زمین عامل و سبب عشق و محبت بودیم و خود از نسبت و عشقی که با زمین داشتیم شگفت زده بودیم
********************************
کین تعلق چیست با این خاکمان
چون سرشت ما بدست از آسمان
و همیشه برایمان سوال بود که این تمایل به خاک از چیست در حالی که ما سرشتی ملکوتی و اسمانی داریم
**************************************
الف ما انوار با ظلمات چیست
چون تواند نور با ظلمات زیست
ما سرشتی نورانی داریم چرا میل به خاک که منشا ظلمت هست داریم.و نور چگونه میتواند با تاریکی رابطه معاشی داشته باشد
***********************************
آدما آن الف از بوی تو بود
زانک جسمت را زمین بد تار و پود
ای انسان ما علت این عشق و الفت را همان بوی عطراگین تو میدانیم چون تمام رگ و پی تو زمینی است
*************************************
جسم خاکت را ازینجا بافتند
نور پاکت را درینجا یافتند
ای ادم فیزیک تو در زمین بافته شده و انوار پاکت را در کالبد جسمانیت هویدا نمودند
[12:14:02 PM]***************************:
این که جان ما ز روحت یافتست
پیش پیش از خاک آن میتافتست
این محبت که روحمان را اسیر نموده است خیلی سابقا از ان از خاک می تابیده است
**************************************
در زمین بودیم و غافل از زمین
غافل از گنجی که در وی بد دفین
گر چه ما در زمین سکونت داشتیم ولی بیخبر از ان گنج گرانبهایی که در ان مدفون هست.بودیم
***********************************************
چون سفر فرمود ما را زان مقام
تلخ شد ما را از آن تحویل کام
ان هنگامی که به امر خدای متعال به اسمان سفر کردیم از ان انتقال کاممان تلخ گشت
***********************************
تا که حجتها همی گفتیم ما
که به جای ما کی آید ای خدا
در ان ایام کخ با ناراحتی از زمین جدا میشدیم ما دلیل اوردیم که ای خدای یگانه ما در زمین تقدیس تو میکردیم حال چه کسیانی جایگزین ما میشوند
****************************************
نور این تسبیح و این تهلیل را
میفروشی بهر قال و قیل را
فرشتگان خطاب به خدای متعال عرض کردتد
بارالها ایا نو این تسبیح و کلمه تهلیل ( لااله الاالله) را به این قیل و قال میفروشی؟
*******************************
حکم حق گسترد بهر ما بساط
که بگویید ازطریق انبساط
امر الهی سفره رخمت را برای ما گسترد و گفت ای ملایک من باید با انبساط سخن بگویید
**********************************
هرچه آید بر زبانتان بیحذر
همچو طفلان یگانه با پدر
لذا لازم است شبیه کودکان بی پروا سخن با من بگویید چون مکالمه کودکان با پدرشان که فارغ از واهمه است
[12:32:36 PM]***************************:
زانک این دمها چه گر نالایقست
رحمت من بر غضب هم سابقست
گر چه این سوالهایتان خام و بی خردانه است اما طرف حساب شما خدایی است که رحمتش بر غضب او سابق هست
مسایل السلوک
در معامله و محاکمه مخلوقات به درگاه رب العالمین همین صفت عظیم رحمت است که بندگان با وجود تعدی عقاب نمیشوند
خدای مهربان رحمت اللعالمین است و سبقت گذشت و عفو او بر انتقام و عذاب بموجب همین صفت امید بخش است
[11:44:56 AM]***************************:
از پی اظهار این سبق ای ملک
در تو بنهم داعیهٔ اشکال و شک
ای ملایک برای اثبات محبت خودم بر غضبم در ذات تان اشکال کردن و تردید را نهادم
*****************************
تا بگویی و نگیرم بر تو من
منکر حلمم نیارد دم زدن
تا موارد نابجا از شما صادر شود و من عفو نمایم تا باب انتقاد بر انانی که شکیبایی من رو قبول ندارند مدعی نگردند
**********************************
صد پدر صد مادر اندر حلم ما
هر نفس زاید در افتد در فنا
در شکیبایی ما صدها پدر ومادر زاده شوند و به فنا روند و این امر مستمر باشد
مسایل السلوک
مولانا میفرماید مراد صفت صبر والدین نشات گرفته از حلیم بودن حق است
**************************************
حلم ایشان کف بحر حلم ماست
کف رود آید ولی دریا بجاست
اما این اصل رو باید فهمید حلم والدین کجا و شکیبایی حق کجا .صبر مخلوق مانند کف روی اب است که ذاتش لحظه ایست اما صبر حق نهادینه و حقیقی است
**********************************
خود چه گویم پیش آن در این صدف
نیست الا کف کف کف کف
صبر حضرت حق در قیاس با والدین مانند فرق نسبت صدف و مروارید است.در واقع صدف در قبال مرولرید کف بی ارزش است
******************************
حق آن کف حق آن دریای صاف
کامتحانی نیست این گفت و نه لاف
مرد عرب حکایت گفت به حق ان کف و حق ان دریای صدف که مقصود من از تمام این مطالب امتحان نیست و قصد لغویات ندارم
****************************
از سر مهر و صفا است و خضوع
حق آنکس که بدو دارم رجوع
سوگند به حق انکسی که بازگشت من بسوی ذات بی همتای ویست.و به عظمت ان ذاتی که ریشه تمامی این سخنان من از الطاف بینهایت اوست
***********************************
گر بپیشت امتحانست این هوس
امتحان را امتحان کن یک نفس
لذا این زن..اگر فکر میکتی این گفته های من هوسناک است لذا خواستار ازمون هستم
*********************************
سر مپوشان تا پدید آید سرم
امر کن تو هر چه بر وی قادرم
تو رازت را نپوشان تا من نیز به تبع ان اسرار را هویدا نمایم با اینکه توانای بر انم لذا فرمان بده تا تمامش کنم
************************************
دل مپوشان تا پدید آید دلم
تا قبول آرم هر آنچ قابلم
تو رازهای قلبیت را اشکار نما و ان را پنهان مکن تا من نیز به ظهور اسرار دلم اقدام کنم تا بدین وسیله هرانچه را سزاوارم قبول نمایم
********************************
چون کنم در دست من چه چاره است
درنگر تا جان من چه کاره است
من باید چکار نمایم؟ و چه بیندیشم؟ لذا نگاه کن ببین ایا از من کاری ساحته است؟
پایان بخش ۱۲۷
بیت ۲۶۸۳
: ماجرای مرد و زن افتاد نقل
آن مثال نفس خود میدان و عقل
لذا بهتر این حکایت را بر نفس خویش قیاس نمایی و ان را بر میزان عقل خویش سنجش کن
********************************
این زن و مردی که نفسست و خرد
نیک بایستست بهر نیک و بد
.خلاصه کلام اینکه مقصود من از زن ومرد عقل و نفس است و این دو بر هر انسان مونث و مذکر لازم است
************************************
ماجرای مرد و زن را مخلصی
باز میجوید درون مخلصی
اگر انسان مخلص باشد داستان زن ومرد مذکور رو را تفحس میکند و بدنبال فهم مقاصد ان است
********************************
وین دو بایسته درین خاکیسرا
روز و شب در جنگ و اندر ماجرا
عقل و نفس این دو برای این دنیای مادی لازم و ملزوم یگدیگرند
و مدام در شب و روز ستیز و حکایاتشان موجود است
****************************************
زن همیخواهد حویج خانگاه
یعنی آب رو و نان و خوان و جاه
زن که نقش نفسانیات است استمرارا در تکاپوی رزق مادی است یعنی او به اب و نان و جاه فکر میکتد
******************************
عقل خود زین فکرها آگاه نیست
در دماغش جز غم الله نیست
اما اندیشه ادمی اصلا از فکرهای نفسانی اگاهی ندارد و هیچگاه جز غصه وصال الهی غمی او را احاطه نکرده
**************************************
گرچه سر قصه این دانهست و دام
صورت قصه شنو اکنون تمام
گر چه راز این داستان ارتباط عقل ونفس است که نقش دام و دانه را دارند .ولی لازم است فعلا به ظاهر حکایت گوش کنی
******************************
گر بیان معنوی کافی شدی
خلق عالم عاطل و باطل بدی
در عرفان ووصال حق تنها بیان معنویت کافی نیست .اگر اینگونه بود خلایق از بندگی و عبادت فارق بودند و در حقیقت عاطل و باطل روزگار را گذران می نمودند
**************************************
گر محبت فکرت و معنیستی
صورت روزه و نمازت نیستی
اگر محبت و عشق به حق فقط در عبارت فکر ومعنا خلاصه میشد.دیگر صورت افعال ادمی در عبادات افعالی بی معنا بود
********************************
هدیههای دوستان با همدگر
نیست اندر دوستی الا صور
مثالی برای تفهیم بهتر این ادعا اینکه...
مثلا هدایای دوستان به همدیگر ریشه دوستی نیست بلکه صورت کار است در ابراز میل درونی ادما نسبت به همدیگر
********************************
تا گواهی داده باشد هدیهها
بر محبتهای مضمر در خفا
زیرا هدیه های ظاهری گواهی است بر محبت و عشق درونی اما نهفته و پنهان شده در ضمیر ادمیان.
*******************************************
زانک احسانهای ظاهر شاهدند
بر محبتهای سر ای ارجمند
زیرا این اصل رو باید قبول کرد که احسان محسن نسبت به هم نوع چیزی جز محبت درونی است
مسایل السلوک
حال این مقدمه طولانی و بیان زوایای پنهان عقل وماده چیست....مولانا میخواهد تاکید نماید به اینکه عشق به حضرت حق لازمه ان هدیه ظاهری به معبود یعنی پایبندی به معشوق اسمانی است و عبادات افعالی دلیل بر عشق درونی مخلوق به خالق است
ادعای این مطلب که من عبادات ظاهری را انجام نمیدهم اما به خدا عشق میورزم ادعای است پوچ و یاوه...
مگر میشود کسی عاشق معبود باشد اما از عبادت دوری نماید این ادعایی متافقانه است
هر چه عشق بیشتر بندگی طبق فرمان رب کریم شدیدتر است
*************************************
شاهدت گه راست باشد گه دروغ
مست گاهی از می و گاهی ز دوغ
شاهد بر صحت ادعای تو در صدق و عدم ان همین افعال ظاهری است مگر میشود کسی دوغ خورده باشد اما ادعای مستی می نماید
مسایل السلوک
خداوند در قران کریم میفرماید
بعضی در دوستی ما منافق اند ونشان ان عدم میل در عبادت است وچون برای نماز خوانده شوند احساس کسالت نمایند
و یا در جایی دیگر میفرماید نسبت به نماز ساهون هستند و یا مرایی اند
مدعی عشق به خدا در ورطه امتحان حقیقت نفس او اشکار میگردد
*********************************
دوغ خورده مستیی پیدا کند
های هوی و سرگرانیها کند
انکس که مدعی کاذبانه است دوغ هم که خورده باشد تظاهر میکتد که شراب نوشیده او های و هوی ریاکارانه از خود نشان میدهددر حالی که اصلا حالت سکر ندارد
مسایل السلوک
عبدالله ابی منافق مشهور صدر اسلام در هنگام ورود پیامبر علیه السلام به مدینه یا هنگام جهاد فقط سر صدا راه می انداخت و ظاهرا خویش را مشتاق ترین نشان میداد اما در هنگام جهاد به بهانه اینکه مردم مکه با مهاجرین ادعای جنگ دارند به اتفاق خیلی لز هم پیمانانش برگشت و مسلمانان را تنها گذاشت
مدعی به دروغ در صحنه عمل پهلو تهی نماید و چهره حقیقی مزورانه اش را نشان دهد
***********************************************
آن مرایی در صیام و در صلاست
تا گمان آید که او مست ولاست
اما ادم ریاکار خویش را دایم الصلاه و دایم الصوم نشان میدهد تا در گمان دیگران خویش را مست الهی و فنای در حق افکتد
************************************
حاصل افعال برونی دیگرست
تا نشان باشد بر آنچ مضمرست
حاصل مطلب اینکه که کردار ظاهری فرد چیزی دیگر است گر چه نیت و باور درونی در افعال فرد بروز می نماید
اما این یه قاعده نسبی است و چه بسا افرادی هستند که احوال درونی شان بر کردار برونی دلالت نمی کند
***********************************
یا رب این تمییز ده ما را بخواست
تا شناسیم آن نشان کژ ز راست
بار الها چنان قدرت فهم باطنی به ما عنایت فرما تا قدرت درک و تشخیص افعال خالصانه و منافقانه را داشته باشیم
مسایل السلوک
خدای مهربان صفت ظاهر و باطن را تجلی گرداند در ضمیر دوستانش انانیکه محرم رب حکیم شوند الطاف بینهایت او یعنی نور معنایی را کسب نمایند و به تبع ان صاخب تصرف گردند
صاحب تصرف به مدد نور الهی قدرت تمییز حق از باطل را دارند و این همه به اذن و اراده اوست
**********************************
حس را تمییز دانی چون شود
آنک حس ینظر بنور الله بود
حس تشخیص حق را از باطل را میدانی چگونه باید کسب نمود
فقط میبایست حس مدرکه خویش بینا به نورالله نمود
مسایل السلوک
این یک واقعیت است که ذهن انسان الوده به اوهام و خیالات است لذا قدرت درک ضلالت از هدایت صعب است
تنها زمانی ادمی به حقیقت امور تصرف خواهد یافت که باطن را از تمام رزیلت ها پاک نماید سینه خالی از غبار کینه و کبر و حسد....به اسرار حقیقت دست خواهد یافت
]******************************************:
ور اثر نبود سبب هم مظهرست
همچو خویشی کز محبت مخبرست
لازم نیست همیشه اثر موجود باشد از سبب یا موثر نیز میتوان اگاهی حاصل کرد
بعنوان مثال از خویشی و هم بستگی افراد میتوان از محبت و عشق انان خبردار شد
مسایل ابسلوک
هدف مولانا از طرح این تمثیل وابستگی و عشق به عبادات هر فرد نشانه عشق او به معبود است و کسالت و دوری از بندگی نشانه عدم محبت به معبود است
***************************************
نبود آنک نور حقش شد امام
مر اثر را یا سببها را غلام
بنده به محض دریافت حقیقت نور معرفت در جان خویش دیگر نیلزمتد اثر و موثر نیست
*****************************************
یا محبت در درون شعله زند
زفت گردد وز اثر فارغ کند
این چنین فردی از دو حالت خارج نیست یا شعله عشق در ضمیرش زبانه کشد و به تبع ان نیرو مند گردد ویا موثرها محو شود
مسایل السلوک
اگر اثرها نابود گردد خود فنا حاصل شود و عشق نیز خود موجب هلاکت اثر و سبب است
***************************************
حاجتش نبود پی اعلام مهر
چون محبت نور خود زد بر سپهر
او دیگر به ابراز عشق بی نیاز شود چون محبت الهی خود تجلی خویش بر کاینات بگستراند
************************************
هست تفصیلات تا گردد تمام
این سخن لیکن بجو تو والسلام
شرح این حقیقت باید به نهایت خویش برسد ولی باید این اصل را فراموش نکرد که تنها راه دریافت ان از الگو و استاد عشق است و بس
**********************************
گرچه شد معنی درین صورت پدید
صورت از معنی قریبست و بعید
و انکسانی که ظاهر را در معنا دخیل میدانند باید باور نمایند که صورت هم میتواند دور باشد و هم از جهتی دیگر نزدبک
مسایل السلوک
صورت تجلی گاه معنا هست ولی نمیتواند حق معنا را انطور که هست نشان دهد
**********************************
در دلالت همچو آبند و درخت
چون بماهیت روی دورند سخت
مثال ان اینگونه است که دقیقا شبیه اب و درخت هستند گر چه اب لازمه رشد و سرسبزی اشجار است ولی به لحاظ ماهیت بینهایت تفاوت میان ان دوست
ترک ماهیات و خاصیات گو
شرح کن احوال آن دو ماهرو
لذا فعلا این مبحث ماهیت و خاصیت را فراموش نماییم و به متن حکایت بپردازیم
پایان بخش ۱۲۶
بیت ۲۶۴۲
******************************
بخش ۱۲۵
گر ولی زهری خورد نوشی شود
ور خورد طالب سیههوشی شود
اگر کاملین درگاه خداوند زهر بنوشند تبدیل به عسل و شیرینی گردد و اگر ناقص هر چه تناول کند به ظلمت عقلانی تبدیل گردد
مسایل السلوک
مولانا در این فصل جلیل به فراست و درک ولی خدا و بندگان ناقص میپردازد
مردان اسمانی اولیاالله چون تمامی افعالشان خدای کریم را ناظر میبینند و همت شان همه خداست لذا ثمره کردارشان معنویت و وصال است
اما بر عکس ناقصین چون غفلت بر کردارشان سایه افکنده ماحصل ان چیزی جز تاریکی نیست
هم ...صلاتهم ساهون
حتی نماز ناقص الوده به سهو و غفلت است
اما کاملی چون علی علیه السلام چنان فنای حق میگردد که در حین نماز عمل جراحی و خارج کردن تیر انجام میگردد
پس ان نماز ناقض ظلمت است و نماز کامل نورانیت و هدایت
حال قیاس باید کردی تمامی حرکات و سکنات هر دو نوع انسان را که تفاوت از زمین است تا اسمان
****************************
رب هب لی از سلیمان آمدست
که مده غیر مرا این ملک دست
دعای رب هب لی یعنی ببخش خدایا فقط پادشاهی را به من از سلیمان در قران امده است
که غیر من را به مالکیت و ثروت نرسان
مسایل السلوک
مولانا برای اثبات این مطلب که گاها نعمتی برای یکی زهر و برای یکی نوش است سندی از قران می اورد
سلیمان نبی وقتی به تصرفات ایات تکوینی و حکمرانی در کل کاینات نایل شد و عواقب و وسواس و دامهای ان را دید
از خطر سلب ایمان و طغیان ناقصین ترسید لذا دعا کرد گفت خدایا فقط مالکیت را به من سلیمان بده
این دعا نه بر اثر حسد بلکه از دانستن خطر ان نعمت برای ناقصین است
لذا پادشاهی برای سلیمان کمال و ایمان و خدمت است و برای دیگران تعدی و تجاوز و ظلم
گر چه هر دو انسانند ولی فرق است بین ان دو و بقول معروف
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیها
*****************************
تو مکن با غیر من این لطف و جود
این حسد را ماند اما آن نبود
سلیمان از خدا خواست که این لطف انعام ثروت را به کسی دیگر نکن
و این مهم گر چه ظاهرا حسادت مینماید اما در حقیقت نیت خیر و صلاحی در ان نهفته است
****************************
نکتهٔ لا ینبغی میخوان بجان
سر من بعدی ز بخل او مدان
لذا لازم است واژه لاینبغی را از اعماق جانت بخوانی
و واژه من بعدی را بر بخل سلیمان فیصله ننمایی
مسایل السلوک
اولیا و برگزیدگان به درجه عصمت و تطهیر نایل شده اند و اگر چنانچه در عملکردشان در ظاهر امر تعدی دیده شد ان از نگاه ناقص و دنیایی ماست نه از سو رفتارملکوتیان
*****************************
بلک اندر ملک دید او صد خطر
موبمو ملک جهان بد بیم سر
بلکه سلیمان نبی بموجب خطرات حاکمیت و سلب ها ایمانها نسبت به پادشاهان دنیویی و عقوبت کار ترحم نمود
زیرا او در ژرفای نگاه خویش لایه لایه خطرات این مقام را حس نمود
*****************************
بیم سر با بیم سر با بیم دین
امتحانی نیست ما را مثل این
در حکومت دنیایی هلاکت و نابودی جان و ایمان هست زیرا امتحانی بزرگتر از قدرت دنیایی و حاکمیت بر مردم در دایره ازمون وجود ندارد
مسایل السلوک
حضرت رسول علیه السلام در روایتی فرمودند حکومت بر مبای دیانت بعد از من بیش از سی سال خواهد بود و بعد از حکومت دینی به سلطنت تبدیل خواهد شد
و صاحب نظران مراد از فرمایش حضرت سید عالم صل الله علیه و اله و سلم را مجموعه خلافت پنج خلیفه راشده دانسته اند
حضرات ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسن رضوان الله تعالی علیهم اجمعین بوده اند
***************************
پس سلیمان همتی باید که او
بگذرد زین صد هزاران رنگ و بو
لذا میبایست همت و اراده ای بزرگ همچون سلیمان نبی علیه السلام داشت که قدرت گذشتن از فتنه های پادشاهی و ان همه زرق و برق را توان داشته باشد
مسایل السلوک
صبر چند نوع است و صبر بر نعمت بزرگترین است زیرا در مقام بمراتب شکیبایی سخت از صبر بر نقمت است
**************************************
با چنان قوت که او را بود هم
موج آن ملکش فرو میبست دم
سلیمان نبی علیه السلام با مقام عصمت باز هم گرفتار تبعات پادشاهی دنیوی قرار گرفت و موجب بستن دهان و به تبع ان بر دلش نیز اثر گذاشت
مسایل السلوک
این بیت اشاره است به ایخ ۳۰ و ۳۱ سوره مبارکه ص( اذ عرض علیه بالعشی الصافنات الجیاد......)
ان گاه که اسبان بر سلیمان عرضه شد از فرط علاقه محو تماشای اسبان شدو از نماز باز ماند و خود را ملامت کرد.....
********************************
چون برو بنشست زین اندوه گرد
بر همه شاهان عالم رحم کرد
و این عمل که موجب غصه و اندوه سلیمان گشت موجب شد که نسبت به همه حاکمان عالم ترحم نماید
مسایل السلوک
نکته عرفانی بزرگی که در این فرمایش مولانا نهفته است تلنگر این حقیقت است که ما نباید در مقابل خطای کوچک و بزرگ دیگران زبان به شماتت و قضاوت باز کنیم زیرا اگر در همان موقعیت قرار بگیریم دوست نداریم عکس العمل های دیگران نسبت به ما غیر منصفانه باشد
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند ادمی
*******************************************
شد شفیع و گفت این ملک و لوا
با کمالی ده که دادی مر مرا
لذا سلیمان علیه السلام دعا کرد بارالها حاکمیت را به کسی عنایت کن که به او عصمت عطا کرده ای و همانطور که به من کمالات معنایی عنایت نموده ای او را نیز مزین به کمالات اسمان نما
*************************************
هرکه را بدهی و بکنی آن کرم
او سلیمانست وانکس هم منم
در حقیقت اگر به هر کسی کمالات معنایی عنایت نمودی او سلیمان است و در واقع ان شخص خود من هستم
*******************************************
او نباشد بعدی او باشد معی
خود معی چه بود منم بیمدعی
ان بزرگوار که صفات الهی ای که من دادی به او هم لطف کنی او همراه من نیست خود من هستم گر چه از حیث زمان با هم فاصله داشته باشیم
مسایل السلوک
صاحبان نور از اولین تا اخرین در یک اصل برابرند و ان کسب نورانیت معنایی است مقامی عظیمی که به پاداش تقوا حاصل گردد
*********************************
شرح این فرضست گفتن لیک من
باز میگردم به قصهٔ مرد و زن
اگر چه بسط این حقیقت امری فرض است و باید دیگران به زوایای مختلف معنویت ملکوتیان اشاره گردد
ولی ناچارا باید به ادامه داستان مرد و زن عودت نمایم
پایان بخش ۱۲۵
بیت ۲۶۱۵
*******************************
بخش ۱۲۴
اهل نار و خلد را بین همدکان
در میانشان برزخ لایبغیان
در واقع در دایره دنیا بهشتیان و جهنمیان در کنار همدیگر زندگی می نمایند
اما حقیقت امر اختلافی و فاصله بینهایت در میان انان هست
مسایل السلوک
در سوره مبارکه اعراف به تفکیک اهل عذاب و اهل جزا پرداخته شده است و در برزخی میان ان دو وادی بنام اعراف وجود دارد
که بنا بر اقوال مختلف جایگاه اهل افرادی است که در اعمال خوب و بد به تساوی رسیده اند
******************************
اهل نار و اهل نور آمیخته
در میانشان کوه قاف انگیخته
خوبان و بدان امیخنه یگدیگرند چنانچه تفکیک و معرفت به انان صعب است
اما فاصله حقیقی ان دو به عظمت کوه قاف است
********************************
همچو در کان خاک و زر کرد اختلاط
در میانشان صد بیابان و رباط
دقیقا مانند معدنی که خاک باطله و سنگ ارزشمند معدنی در جوار هم هستند
اما حقیقت ارزش این دو در مثل به بعیدی ربلطهای مسیر جاده است
********************************
همچنانک عقد در در و شبه
مختلط چون میهمان یکشبه
حال خوبان و بدان در دنیا دقیقا شبیه دانه های تسبیح میباشد که دانه طلایی و دانه سنگی در یک رشته بسر میبرند
یا شبیه مهمانان مختلف که فقط یک شب را بر حسب اتفاق با هم گذران نمایند و فردا به قصد مقصد خویش از هم جدا شوتد
******************************
بحر را نیمیش شیرین چون شکر
طعم شیرین رنگ روشن چون قمر
و مثال دیگر اینکه دو دریا با ابی که دلرای طعم متفاوت است نیمی شیرین چون شکر دلرای شفافیت و تابشی چون ماه شب چهارده باشد
*****************************
نیم دیگر تلخ همچون زهر مار
طعم تلخ و رنگ مظلم همچو قار
نیمی دیگر از اب دریا تلخ چون زهر مار و رنگی چون قیر سیاه و بدرنگ
مسایل السلوک
منظور حضرت مولانا از اختلاط ایات تکوینی متضاد قیاس زندگی اهل معرفت و انکار در زندگی دنیا است چنانکه انبیا و اولیا بر حسب نیاز دنیایی با اهل خصومت حق نیز مراوده داشتند
اما این مصاحبت فقط مربوطه به زندگی دنیاست و هیچ فضیلتی را تحصیل نخواهند کرد
نص صریح کلام حق ...
وامتازالیوم ایها المجرمون
جدا شوید امروز از خوبان ای اهل جرم و گناخ
*****************************
هر دو بر هم میزنند از تحت و اوج
بر مثال آب دریا موج موج
خوبان و بدان مانند امواج دریا اختلاط و امیزش دارند.
صورت بر هم زدن از جسم تنگ
اختلاط جان ها در صلح و جنگ
لذا این اجساد و فیزیک تنگ ادمی در اختلاط ارواح ها یا زاییش خصومت دلرند یا منبع ارامش و صلح میباشند
******************************
موجهای صلح بر هم میزند
کینهها از سینهها بر میکند
ضمیرهای پاک موج صلح ایجاد میکنتد و بر اثر تلاقی ان کینه ها از سینه ها دور می شوند
******************************
موجهای جنگ بر شکل دگر
مهرها را میکند زیر و زبر
اما عکس ان ضمیرهای تاریک بر نوعی دگر الطاف انسانی را با افعال منکر به قهر الهی مبتلا گرداند
و مهرها را زیر و زبر سازد
**********************************
مهر تلخان را به شیرین میکشد
زانک اصل مهرها باشد رشد
لطف و مهربانی زدودن تلخیها را بدنبال خواهد داشت .چون ریشه مهربانی در هدایت و نصیحت به خیرخواهی همدیگر است
********************************
قهر شیرین را به تلخی میبرد
تلخ با شیرین کجا اندر خورد
و متقابلا قهر و خصومت حلاوتها را به تلخیها تبدیل میکند
باید این حقیقت را باور کرد که تلخیها و شیرینها هیچ سنخیت و سازگاری با یگدیگر نخواهد داشت
**********************************
تلخ و شیرین زین نظر ناید پدید
از دریچهٔ عاقبت دانند دید
درک تلخ و شیرین با نگاه مادی امکان پذیر نیست
فقط انانیکه اهل باطن هستند و شهود حقیقی را یافته اند قادر به درک ان هستند
************************************
چشم آخربین تواند دید راست
چشم آخربین غرورست و خطاست
دیدگان عاقبت اندیش توان شهود حقیقت را دارند اما چشمان مادی و به اصطلاح اخر..بین مملو لز اشتباه و صفات رزیله اند
مسایل السلوک
در واقع دنیا و دنیا پرستان همچون حیوانات در اصطبل بزرگ دنیا سر در اخر تعلقات مادی نموده اند و این چنین نگاهی هرگز نمیتواند معنا را مشاهده نماید
اما چشمان تزکیه یافته و منور به نور معنا و حقیقت چشم از دنیا فرو شسته اند و به پاداش این همت عظیم دیدگان ملکوتی یافته اند و از فرش تا عرش را در نگاه عاقبت اندیش خویش جای داده اند
**********************************
ای بسا شیرین که چون شکر بود
لیک زهر اندر شکر مضمر بود
اس بسا چه طعم های شیرینی که بظاهر دارای حلاوت هستند اما در باطن ان شیرینی زهری پنهان شده است
مسایل السلوک
مولانا هر گاه از حقیقتی سخن بیان می اورد ان روی سکه نفاق معنا را هم گوشزد می نماید
که هر ادعایی میبایست مستند بر اصول باشد و افعال مدعیان معنا باید مبتنی بر فرانین حق در کلام خدای مهربان یعنی قران باشد
این قدر اینمطلب مهم است که حتی حضرت رسول علیه السلام فرمودند
که کلام منتسب به من را با قران حکیم عرضه نماید اگر ان حدیث مخالف فرقان بود سخن من را به دیوار بزنید زیرا کلام من هیچگاه از قران جدا نیست لذا در الگوپذیری نیز حداقل باید اصول شریعت رعایت گردد
*********************************
آنک زیرکتر ببو بشناسدش
و آن دگر چون بر لب و دندان زدش
در درک نفاق افراد متفاوت هستند بعضی بوی گتد ان را استشمام میکنند و دیگری از گفتار و عرضه بر کلام وحی حقیقت را درک میکنند
مسایل السلوک
خدای مهربان حتی در مورد انبیا و تفاوت مقام انان میفرماید
تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض
این انبیا فضیلت دادیم بعضی را بر بعضی
پس در ادراکات حقیقت تمامی ادمیان یکسان نیستند هر چه تزکیه بیشتر حکمت بیشتر
حکمت از تزکیه حاصل گردد...ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه...مقدم بر هر چیزی تزکیه است
********************************
پس لبش ردش کند پیش از گلو
گرچه نعره میزند شیطان کلوا
اهل حکمت اصطلاحا ان فعل زهر الود را پیش از رسیدن به گلو رد می نمایند
در حالیکه شیطان تمام وسویه های خویش را بکار میگیرد تا ان را تناول نماید
*********************************
و آن دگر را در گلو پیدا کند
و آن دگر را در بدن رسوا کند
کسی هست که به محض ورود لقمه حرام در گلو متوجه میشود و دیگری وقتی به معده اش ورود نماید رسوا گردد
***********************************
وان دگر را در حدث سوزش دهد
ذوق آن زخم جگردوزش دهد
کسی هست که در هنگام دفع لقمه حرام متوجه میگردد و دیگری هنگام قضای حاجت و سوزش حاصله از حرام بودنش را درک نماید
*************************************
وان دگر را بعد ایام و شهور
وان دگر را بعد مرگ از قعر گور
برای شخصی اثرات لقمه حرام در سکرات موت مشخص گردد و برای دیگرب بعد از انکه بخاک سپرده شود
مسایل السلوک
ابیات مذکور به مقدار و میزان بینش و درک افراد اشاره دارد و منظور مولانا تاکید بر این حقیقت هست که نهایتا اثرات محرمات و منکرات یک روزی ادمی رو متوجه خواهد ساخت
و ان بسته به معرفت ادمیان است
*******************************
ور دهندش مهلت اندر قعر گور
لابد آن پیدا شود یوم النشور
اگر تناول کننده حرام را در قبر مهلت دهند یقینا در روز حشر به حساب او خواهند رسید
*****************************************
هر نبات و شکری را در جهان
مهلتی پیداست از دور زمان
حتی در امورت دنیایی یعنی نباتات و غیره ابتدا وانتهایی هست و لذا تا ان مدت باید به نهایت خویش برسد
مسایل السلوک
مولانا برای اثبات سرامد خیانات ادمی در دایره تقدیر مثال مادی هم عنوان می نماید زیرا تمام ایات تکوینی همانطور اجلی خواهند داشت
**************************************
سالها باید که اندر آفتاب
لعل یابد رنگ و رخشانی و تاب
مثلا لعل میبایست دوران طولانی زیادی را در معرض تابش افتاب قرار گیرد تا به تبع ان درخشندگی حاصل نماید
************************************
باز تره در دو ماه اندر رسد
باز تا سالی گل احمر رسد
مثال دیگر اینکه سبری تره از اغاز تا انتها دو ماه زمان میبرد و گیاهی دیگر بنام گل سرخ این سیر تکاملی یکسال زمان میبرد
*****************************************
بهر این فرمود حق عز و جل
سورة الانعام در ذکر اجل
لذا خداوند بر اساس این سنت در سوره مبارکه انعام( هوالذی خلقکم من طین ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده)
را نازل فرموده است
************************************
این شنیدی مو بمویت گوش باد
آب حیوانست خوردی نوش باد
اگر حقیقت این امر را شنیدی مو به موی وجودت گوش باد
زیرا شنیدن حقیقی و الهی این کلام اب حیات معنایی است
لذا اگر ان را نیز قدرت شنیدن و نوشیدن داشتی نوش جانت باد
************************************
آب حیوان خوان مخوان این را سخن
روح نو بین در تن حرف کهن
این حقیقت را اب حیات بخوان و او را از سخنان معمولی بشمار نیار بلکه ان روح است تازه در جسمی مندرس
*****************************
نکتهٔ دیگر تو بشنو ای رفیق
همچو جان او سخت پیدا و دقیق
حال با تمام وجودت بشنو نکته ای دیگر که بسیار مهم و دقیق است
*******************************
در مقامی هست هم این زهر مار
از تصاریف خدایی خوشگوار
این نکته مهم گاها مانند زهر مار است حرام و کشنده
اما بموجب تقلیب و تصرف الهی به شرابی خوش طعم تبدیل گردد
*************************************
در مقامی زهر و در جایی دوا
در مقامی کفر و در جایی روا
مقام مذکور گاها در جایگاه زهر و گاها در نقش دارو و گاها در در جایگاه کفر و گاهی بر نقش صواب جلوه نماید
***************************************
گرچه آنجا او گزند جان بود
چون بدینجا در رسد درمان بود
در مقام مبتدی و ناقص همچون زهرا ایفای نقش نماید و جان اورا صدمه زند
ولی همین امر در مریدی باتجربه و انتها یافته چون دارو به درمان جانش عمل نماید
**********************************
آب در غوره ترش باشد ولیک
چون به انگوری رسد شیرین و نیک
مثال مادی اینکه
اب غوره تا زمانی که انگور نگشته ترش و بدمزه است
اما همینکه به شیرینی و انگور صفتی رسد دیگر شیرین و خوش گوار است
***********************************
باز در خم او شود تلخ و حرام
در مقام سرکگی نعم الادام
اما مجددا اگر همان مقام انگوری اگر در خم ریخته شود دوباره تلخ و حرام گردد
و اگر در مقام تخمیر قرار گیرد غذایی با حلاوت و لطافت باب طبع شود
مسایل السلوک
مخلص کلام متفاوت است مقامها و حالها و گفتارها در انسان کامل و ناقص...
یک امر ممکن است ناقص را به سقوط نزدیک و چه بسا نابودش نماید
اما همان امر کامل را به تهذیب و وصال حقیقی نایل گرداند
پایان بخش
۱۲۴
ناقهٔ صالح بصورت بد شتر
پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
ناقه حضرت صالح علیه السلام ظاهرا شتر بود.لذا قوم نادان او وی را پی نمودند
مسایل السلوک
صالح در دیدگاه ابن عربی مظهر صفت فتاح است و این بدان جهت استفاده گردیده است که یک عمل خرق عادت بر خلاف توقع مردم به وقوع پیوسته است
و صفت فتاح که به معنی گشایش است در این وادی سنخیت پیدا نموده است
***************************
از برای آب چون خصمش شدند
نان کور و آب کور ایشان بدند
قوم صالح بخاطر حق ابه دشمن شتر گشتند و به تبع ان مورد غضب حق قرار گرفتند و از نعمت نان و اب محروم شدند
****************************
ناقة الله آب خورد از جوی و میغ
آب حق را داشتند از حق دریغ
شتر الهی از ابی استفاده میکرد که ماحصل سخاوت جو و ابر بود لذا اب الهی را از ناقه خدایی دریغ نمودند
*************************
ناقهٔ صالح چو جسم صالحان
شد کمینی در هلاک طالحان
ناقه صالح در واقع شبیه جسد مبارک مردان الهی بود و در هلاکت اهل تعدی کمینگاهی ساخته بود
مسایل السلوک
خدای بزرگ بزبان نبی خویش فرموده که من در قبال دوستانم غیور هستم و بر اهانت کنندگان به ساحت اسمانیان عذاب میفرستم و شتر صالح چون اثر و ایت حق بود همان حکم را دارد
****************************
تا بر آن امت ز حکم مرگ و درد
ناقةالله و سقیاها چه کرد
حال با دیده عمیق نگاه کن که ناقه صالح و بازداشتن او از اشامیدن اب علیرغم دستور حق چه عذاب و رنجی بر ان قوم اورد
**************************************
شحنهٔ قهر خدا زیشان بجست
خونبهای اشتری شهری درست
حال ماموران الهی دیه ان ایت خدایی را نابودی یک شهر فیصله نمودند
مسایل السلوک
اهانت به اثار و اشخاص معنایی نیز در این حکم داخل است هر جا اثری از اعجاز خداست یا نمادی است از مردان فنا فی اللهی ....
****************************
روح همچون صالح و تن ناقه است
روح اندر وصل و تن در فاقه است
روح اسمانیان در حکم صالح و جسم انان در حکم شتر ان نبی خداست
مسایل السلوک
انتخاب روح به صالح و جسم به شتر نیز انتخابی بسیار ظریف است زیرا جسم تمایل به ماده دارد و روح از ملکوت تغذیه میگردد
***********************************
روح صالح قابل آفات نیست
زخم بر ناقه بود بر ذات نیست
روح صالح که مراد روح مقربان است هیچگاه در معرض افتی قرلر نخواهد گرفت و ان تعدی و تجاوز بر ناقه بود نه بر ذات و روح مجرد و جوهرش
مسایل السلوک
لرواح وادی تجرد از هر گونه اسیب در امان هستند انان به ارامش حقیقی دست یلفته اند و هیچگاه اسیب عالم ماده قادر به تعدی نخواهد بود
**************************
روح صالح قابل آزار نیست
نور یزدان سغبهٔ کفار نیست
روح پاک حضرت صالح علیه السلام از هر گونه گزند در امنیت است چون انان منور به انوار الهی هستند و از تعدی کفار به ذلت نیفتند
مسایل السلوک
هیچ قدرتی توان غلبه بر جان و روح اسمانیان را ندارد
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف امد ضرر نی بر گهر
**********************
حق از آن پیوست با جسمی نهان
تاش آزارند و بینند امتحان
فلسفه پیوستن روح به حسم ازمونی است الهی تا در وادی امتحان مورد اسیب اهل انکار قرار گیرند تا در بوته فتنه گرفتار ایند
**************************
بیخبر کزار این آزار اوست
آب این خم متصل با آب جوست
اهل انکار غافل هستند که این تعدی انان ازمونی است خدایی زیرا در حقیقت خم با اب جومتصل هست
****************************
زان تعلق کرد با جسمی اله
تا که گردد جمله عالم را پناه
بدین سبب حضرت حق با جسم اولیا تعلق خاطر پیدا نمود تا ناقصین و تشنگان معنی به ان اجساد قدسی پناه ببرند
مسایل السلوک
مردان الهی ملجا و تکیه گاه اهل سلوک هستند انان در حقیقت مقام خلیفه اللهی را دارند
فطرت ادمی بر اساس خداجویی خلق شده است و نیازمندان معنا بطور فطری به بشر الهی میل پیدا میکنتد
***************************
ناقهٔ جسم ولی را بنده باش
تا شوی با روح صالح خواجهتاش
لذا با تمام وجود مریدی جسم ولی الهی را بنما تا با روح مقدس صالح صفت اولیاالله قرب یابی
*******************************
گفت صالح چونک کردید این حسد
بعد سه روز از خدا نقمت رسد
حضرت صالح علیه السلام بعد کشتن ناقه توسط قومس هشدار داد حال که حسادت کردید منتظر عذاب بعد سه روز به عقوبت ان تعدی از جانب خدای مهربان باشید
*******************************
بعد سه روز دگر از جانستان
آفتی آید که دارد سه نشان
پس از گذشت سه روز از جانب خدای جان ستان بلایی که با خود سه نشانه دارد خواهد امد
************************************
رنگ روی جملهتان گردد دگر
رنگ رنگ مختلف اندر نظر
نخست اینکه رنگرخسارتان تغییر کند و هر لحظه به رنگی تبدیل شود
روز اول رویتان.چون زعفران
در دوم.رو سرخ همچون ارغوان
ابتدا صورت تان به زردی زعفران گردد و روز دوم سرخ همچون ارغوان
*********************************
در سوم گردد همه روها سیاه
بعد از آن اندر رسد قهر اله
در روز سوم جمله رخسارتان سیاه شود و انجا ابتدا قهر ذات اله است
مسایل السلوک
عذاب الهی به دو گونه است بعضی عقاب ها دارای مقدمه است و با علامات اولیه همراه است و عقوبتی دیگر دفعتا به سرانجامرسد مانند صحیه و زلزله....
********************************
گر نشان خواهید از من زین وعید
کرهٔ ناقه به سوی که دوید
حال اگر از من نشانه ای برای وقوع این عذاب خواهید باید بگویم که ابتدا بچه ناقه بطرف کوه فرار خواهد کرد
مسایل السلوک
بحث معرفت حیوانات به عذاب الهی جنبه شرعی عقلی و علمی دارد و انطور که در استنادات و محاورات موجود است پیش از وقوع عذاب از قبیل سیل و زلزله و طوفان...حیوانات حالت رمیدن و پریشانی دارند
*******************************
گر توانیدش گرفتن چاره هست
ورنه خود مرغ امید از دام جست
حال یکی از راههای رهیدن از عذاب گرفتن ناقه است و گر نه تنها نقطه امید از بین خواهد رفت
مسایل السلوک
مبحث شرطی کردن بعضی از عذابها در مباحث ذوقی عرفانی یافت میشود
*******************************
کس نتانست اندر آن کره رسید
رفت در کهسارها شد ناپدید
کسی نتوانست کره ناقه را بگیرد و او بطرف کوهستان فرار کرد و غیب شد
********************************
گفت دیدیت آن قضا معلن شدست
صورت اومید را گردن زدست
صالح علیه السلام فرمود حال متوجه شدید که قضای الهی در عذاب علنی شده است و هیچ امیدی نیست و در واقع امید گردن زده شده است
******************************
کرهٔ ناقه چه باشد خاطرش
که بجا آرید ز احسان و برش
بچه ناقه اصلا مراد نیست...بلکه دل شکسته صالح را بدست اوردن شرط است
مسایل السلوک
مثال کره ناقه..توجه به انکسار قلبی کاملترین انسان ان زمان است ..انگاه که عذاب نازل گردد مهمترین عامل ان نفرین برگزیده حق است..و مراد از یافتن کره ناقه بدست اوردن خاطر ان مراد اسمانی است دوستان خدای مهربان خط قرمز او در پاداش و عذاب هستند
************************
گر بجا آید دلش رستید از آن
ورنه نومیدیت و ساعد را گزان
اگر خاطر او را بدست اورید عذاب دور خواهد شد الا نامیدی. و پریشانی حاصل از ان به سراغتان خواهد امد و انگشت ندامت را خواهید گزید
مسایل السلوک
مردان ملکوتی به همان شدت که در عقاب معصیت کار غیورند در مقابل بخشش نیز منعطف ومشتاق اند
لذا به محض مشاهده خشم انان میبایست زمینه خشنودی انان را جستجو نمود
*********************************
چون شنیدند این وعید منکدر
چشم بنهادند و آن را منتظر
قوم صالح چون ناامید گشتند به وقوع عذاب چشم دوختند
مسایل السلوک
عدم استفاده از اندیشه تا اخرین لحظات و ناامید شدن بدترین عقوبتی است که گناهکار بدان گرفتار شود
قومیونس به محض مشاهده عذاب ناامید نگشتند و بل تضرع خدای مهربان را به برداشتن عقوبت مجاب نمودند و این خود بهترین الگو در عدم ناامیدی از رحمت اوست
*****************************
روز اول روی خود دیدند زرد
میزدند از ناامیدی آه سرد
قومصالح علیه السلام
روز اول چهره خویش را زرد یافتند و به تبع ان اه سرد یاس و نومیدی از ضمیرشان بر میخاست
*********************************
سرخ شد روی همه روز دوم
نوبت اومید و توبه گشت گم
روز بعد رخسار همگان سرخ شد و رشته های ظریف و باریک امید نیز گمشد و در واقع ابواب بازگشت مسدود گشت
***************************************
شد سیه روز سیم روی همه
حکم صالح راست شد بی ملحمه
و نهایتا در سوم روز چهره شان در ظلمت سیاهی فرو رفت و در حقیقت امر صالح علیه السلام در ان حادثه بزرگ به وقوع نزدیک شد
******************************
چون همه در ناامیدی سر زدند
همچو مرغان در دو زانو آمدند
انگاه که تمامی روزنه های امید به ناامیدی مبدل گشت مانند پرندگان در حالت استراحت زانوی تسلیم زدند
مسایل السلوک
جاثمین در کلام وحی کنایه از تسلیم بر زانو افتادن در هنگام وقوع عذاب چه در صحیه یا زلزله....است
***************************
در نبی آورد جبریل امین
شرح این زانو زدن را جاثمین
در قران کریم خدای سبحان بوسیله روح القدس حقیقت و تاویل زانو افتادن را اورده است
سوره اعراف
ایه ۷۸
*********************************
زانو آن دم زن که تعلیمت کنند
وز چنین زانو زدن بیمت کنند
حال مولانا با ذوق عرفانی در این بیت اموزه عرفانی خویش را میفرماید
که لازم است سالک راه حقیقت زانو را در تلمذ در محضر استادی کامل بزند تا او را تعلیم کنند
و به دین طریق او را از عذاب الهی و زانو زدن به عذاب وعید دهند
****************************
منتظر گشتند زخم قهر را
قهر آمد نیست کرد آن شهر را
لذا قوم حضرت صالح علیه السلام مایوس شدند و ناچارا عذاب را منتظر شدند
و قهر الهی نازل گشت و تمامی سکنه و مردم نابود شدند
**************************************
صالح از خلوت بسوی شهر رفت
شهر دید اندر میان دود و نفت
صالح علیه السلام از عبادتگاه خویش بسوی دیار خویش رهسپار شد
و عذاب الهی را درشهر با علامات دود و اتش و گرم مشاهده کرد
**************************
ناله از اجزای ایشان میشنید
نوحه پیدا نوحهگویان ناپدید
صالح علیه السلام از اعضا و جوارح اهل عذاب ناله میشنید ناله ها به گوش شنیده میشد اما اثری از ناله کنتده نبود
******************************
ز استخوانهاشان شنید او نالهها
اشکریزان جانشان چون ژالهها
حضرت از استخوان و لحم و پوست قومش ناله را استماع میکرد و در روح و جانشان مانند تگرگ اشک خون الود جاری بود
مسایل السلوک
بحث رویت عذاب بعد مرگ برای کاملین به استناد حدیث کشته های بدر ثابت است
زیرا حضرت رسول صلوات الله علیه و اله نیز با کشتگان مشرکین در جنگ بدر سخن گفتند و عنوان فرمودند که انان کاملا سخنان من را میشنوند
*******************************
صالح آن بشنید و گریه ساز کرد
نوحه بر نوحهگران آغاز کرد
صالح علیه السلام بعد شنیدن ناله های عذاب شدگان گریه و زاری را سر داد
و نوحه ایشان از ترحم بر ناله های گرفتاران بود
مسایل السلوک
حریص بودن بر ایمان اهل انکار از ویژگیهای کاملین است
گویند علامه ندوی بر مرگ شارون گریه میکرد پرسیدند چرا بر حال انسانی جانی و یاغی ناله میکتید
فرمود
او بی ایمان رفت ایکاش اینگونه از دنیا رحلت نمیکرد
و این از ضمیر مهربان مردان اسمانی است
******************************
گفت ای قومی به باطل زیسته
وز شما من پیش حق بگریسته
حضرت علیه السلام خطاب به اهل باطل و منکر قومش گفت ایکسانی که عمرتان به بطالت سپری شد
چقدر من برای هدایت شما در پیش حق ناله ها کردم
******************************
حق بگفته صبر کن بر جورشان
پندشان ده بس نماند از دورشان
و حضرت حق جل جلاله مرا دعوت به صبر نمود و به تحمل جورتان
و فرمود تا اندرزتان دهم زیرا فرصت انان رو به پایان است
****************************
من بگفته پند شد بند از جفا
شیر پند از مهر جوشد وز صفا
و من به محضر خدای سبحان عرض کردم که بارالها دیگر زبان پتد و نصیحتم از عدم درک و قبول بند گشته است
چون شیرینی و حلاوت اندرز از منبع صفا خواهد جوشید ولی متاسفانه این مهم از ریشه مسدود است
مسایل السلوک
خدای حکیم در کلام خویش میفرماید
ختم علی قلوبهم و علی ابصارهم..
مهر غفلت بر دل و چشم وگوش بعضی نهاده شده است
ادمی از کثرت جهل به قساوت قلب دچار گردد که به تبع ان هرگز قادر به پذیرش حقیقت نیست
****************************
بس که کردید از جفا بر جای من
شیر پند افسرد در رگهای من
از کثرت جفای انان بر جان و روحم دیگر حلاوت نصیحت در رگهای من خشکید
*********************************
حق مرا گفته ترا لطفی دهم
بر سر آن زخمها مرهم نهم
و خدای سبحان به پاداش ان جور و ستم انان بشارت لطف و مهربانی بر من داده است
و مژده بر التیام و درمان زخم های جسمی و روحی من فرموده است
مسایل السلوک
ادمی در قبال جور اهل انکار و ظلم و ستم و از افعال انان بر روح او حرحی عمیق وارد شود
و درمان ان جز با عنایت حق امکان پذیر نیست.خدای مهربان جراحتهای روحی برگزیدگانش را با داروی محبت و عشق التیام بخشد
چنانکه در مدح حضرت رسول صلوات الله علیه و اله فرمود
الم نشرح لک صدرک
و وضعنا عنک وزرک
الذی انقض ظهرک
و رفعنا لک ذکرک
ان مع العسر یسرا....
*******************************
صاف کرده حق دلم را چون سما
روفته از خاطرم جور شما
لذا حضرت.ذی العزه والعظمه دلم را همچون اسمان مصفا نموده و اثرات ظلم تان را از ضمیر دلم زدوده است
****************************
در نصیحت من شده بار دگر
گفته امثال و سخنها چون شکر
چقدر من در نصیحت تان تلاش کردم و سخنان ملکوتی به شیرینی شکر را عنوان نمودم
مسایل السلوک
شیرینی معنایی کلام حق و کلام ملکوتیان فقط برای صاخبان ضمیر پاک ملموس است
انانی که با حقیقت بیگانه اند از تلاوت کلام وحی هیچ وجد و ذوقی حاصل ننمایند...هستند افرادی که حتی کلام حق قران کریم که سخن قدیم خدای علیم و قدیم است را توفیق تلاوت و فهم و درک ندارند و این بر اثر کثرت تاریکی وجود و ذات انان که منبعث از کترت گناه است حاصل گشته است
***********************************
شیر تازه از شکر انگیخته
شیر و شهدی با سخن آمیخته
چقدر شیرینی کلام وحی را با اثرات معنایی ممزوج کردم تا بر قلبتان موتر افتد اما بی حاصل بود
*******************************
در شما چون زهر گشته آن سخن
زانک زهرستان بدیت از بیخ و بن
متاسفانه سخنان الهی من که در مثل چون شکر شیرین است برایتان زهر و سم است چون تار و پود و ریشه شما بر اثر جهالت به زهرستان تبدیل شده است
مسایل السلوک
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
در حقیقت سخنان مردان خدا نشات گرفته از کلام الهی است ولی ان کلام پاک بر ضمیر پاک موثر است
*********************************
چون شوم غمگین که غم شد سرنگون
غم شما بودیت ای قوم حرون
لذا چرا باید اندوهگین باشم؟
زیرا اکنون ضمینه های غم نابود شده است زیرا شما قوم یاغی و منکر مایه اندوه من بودید
*********************************
هیچ کس بر مرگ غم نوحه کند
ریش سر چون شد کسی مو بر کند
ایا تا حالا دیده اید از نابودی اندوه زاری و گریه نماید؟ و ایا تا حالا مشاهده کرده اید که بعد از برطرف شدن ریزش موی سر کسی و نجات از کچلی موی سر خویش را حدا نماید؟
*******************************
رو بخود کرد و بگفت ای نوحهگر
نوحهات را مینیرزند آن نفر
حضرت صالح که بر قوم منکر و عدم ایمانشان گریه میکرد
به ضمیر باطنش نهیب زد که ای صالح انانی که برایشان زاری می نمایی اصلا لیاقت و ارزش این امر را ندارند
************************************
کژ مخوان ای راستخوانندهٔ مبین
کیف آسی خلف قوم ظالمین
ای کسی که راست میخوانی به کژخوانی ما نگاه نکن
زیرا در کلام گحی در سوره اعراف ایه۹۳ خدای پاک میفرماید
پس چگونه اندوه خورم بر این قوم کافر؟
*******************************
باز اندر چشم و دل او گریه یافت
رحمتی بیعلتی در وی بتافت
حضرت علیه السلام
مجددا از دل و دیدگانشان اشک جاری گشت.و ترحمی بدون دلیل را در ضمیر خویش احساس نمود
مسایل السلوک
بعضی اوقات فطرت ادمی بر کسانی که مستحق عذاب اند احساس مهربانی می کند
و در کاملین و اسمانیان این امر به مراتب بیشتر است.نهاد انان مصفا است از عشق الهی و در واقع ان تجلی رحمانیت پروردگارند و این موج عطوفت سرچشمه اش همان است
*****************************
قطره میبارید و حیران گشته بود
قطرهای بیعلت از دریای جود
صالح علیه السلام در وادی حیرت گرفتار شده بود و اشک میریخت
و ان اشک های بدون دلیل از وجود دریایی سخاوتمند او نشات میگرفت
*****************************************
عقل او میگفت کین گریه ز چیست
بر چنان افسوسیان شاید گریست
صالح در عالم عقلانیت از علت گریه خویش سوال میکرد.و در ضمیر خویش عنوان می نمود ایا شایسته است بر چنین انسانهای نادان گریه کرد؟
***************************
بر چه میگریی بگو بر فعلشان
بر سپاه کینهتوز بد نشان
علت گریه ات چیست؟ بگو بر کردارشان ایا گریه میکنی؟
و ایا برای ان قشون مملو از بغض و نامیمونی و نامبارکی میکنی؟
************************************
بر دل تاریک پر زنگارشان
بر زبان زهر همچون مارشان
و ایا بخاطر قلوب پر از زنگارهای معصیت گریه میکنی؟
و ایا بر لسان مارصفت شان که پر از زهر است گریه میکنی؟
*******************************
بر ستیز و تسخر و افسوسشان
شکر کن چون کرد حق محبوسشان
ایا بر خصومت و لجاجت شان و تسخر کردنشان گریه میکنی؟
لذا باید از خدای مهربان تشکر کرد از نابودی وجود بی برکتشان
*****************************
دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ
مهرشان کژ صلحشان کژ خشم کژ
قوم صالح علیه السلام چون تمامی اعضایشان .دستهاشان و پاهاشان و چشمهاشان منحرف بود لذا مهر و اشتی و دشمنی شان به تبع ان منحرف بود
مسایل السلوک
در شرع مقدس ایمان کامل به امری گفته میشود که در قلب تصدیق گردد و بر زبان جاری شود و در جوارح ادمی به فعلیت برسد
**********************
از پی تقلید و معقولات نقل
پا نهاده بر سر این پیر عقل
لذا انان در پرتو تبعییت از اسلاف منحرف خویش به ضلالت گرفتار شدند
و عقلانیت را که به منزله پیر و مرشد بود در زیر پا نهاده بودند
**************************
پیرخر نه جمله گشته پیر خر
از ریای چشم و گوش همدگر
قوم صالح متقاضی راهنما و انسان کامل نبودند تا خریدار ملکوتیان گردند
بلکه در حقیقت مانند الاغی پیر گشته اند و اینها تماما از تظاهر چشم و گوششان است
*****************************
از بهشت آورد یزدان بندگان
تا نمایدشان سقر پروردگان
خدای مهربان از فردوس منتخبین و برگزیدگانی بنام انبیا و اولیا را به دنیای مادی فرستاد
تا خوی و سرشت جهنمی اهل ماده رو به ایشان نشان دهد
مسایل السلوک
نبی و ولی ایینه تمام نمای حقیقت هستند گر چه ظاهرا در کالبد جسمانی دنیا زندگی میکنند
ولی حقیقت انان نور و است و هدایت هر کس متوسل و متمسک به انان شد و ان بزرگواران را الگوی خویش نماید به سرمنزل حقیقت و معنویت خواهد رسید
پایان بخش۱۲۳
بیت ۲۵۶۹
چون حکیمک اعتقادی کرده است
کاسه بیضه.زمین چون زرده است
مانند ان حکیمک اعتقادی بوده است که اسمان تخم مرغ است و زرده ان چون زمین
توضیح...
اشخاصی مانند بطلیموس و اعوان بودند که چنین اعتقادی داشتند
**********************************
گفت سایل چون بماند این خاکدان
در میان این محیط آسمان
سوال کننده ای گفت..
این زمین چگونه در میان اسمان که محیط بر وی است بمانده است؟
*********************************
همچو قندیلی معلق در هوا
نه باسفل میرود نه بر علا
سبب اینکه زمین مانند یک قندیل معلق است چیست؟ و چنان منظم که نه به پایین سقوط میکند و نه بطور بالا ارتفاع گیرد
توضیح....
این امر یک اعتقاد قدیمی است که شرح ان خارج از حوصله این بحث است زیرا بزرگانی که شرح انجمن را زیر نظر دارند قایل به تخلیص هستند تا عامه پسند ومورد استفاده هر قشری باشد
ا
****************************
آن حکیمش گفت کز جذب سما
از جهات شش بماند اندر هوا
حکیم در جواب گفت...
اسمان جاذب زمین از شش جهت هست لذا علت اویزان بودن زمین همین امر هست
******************************
چون ز مغناطیس قبهٔ ریخته
درمیان ماند آهنی آویخته
مثلا....اسمان گنبدی شکل است و خاصیت مغناطیسی دارد و اهنی در میان موجود است
***************************
آن دگر گفت آسمان با صفا
کی کشد در خود زمین تیره را
حکیمی دیگر عنوان نمود این اسمان پاک و باصفا چه وقت زمین ظلمانی را در خویش میکشد؟ در حقیقت امکان پذیر نیست
*******************************************
آن دگر گفت آسمان با صفا
کی کشد در خود زمین تیره را
حکیمی دیگر معتقد است که این اسمان پاک و باصفا هرگز زمین تیره را در خود نخواهد کشید
*******************************
بلک دفعش میکند از شش جهات
زان بماند اندر میان عاصفات
نه تنها جاذب زمین نیست بلکه از شش جهات دافع ان است و دلیل ان نیز وجود تندبادهای موجود در زمین است که ان را محاصره نموده.
*************************************
پس ز دفع خاطر اهل کمال
جان فرعونان بماند اندر ضلال
حال با تفهیم این تمثیل که اسمان زمین را از شش جهت مساوی دفع میکند یقینا کار اولیا نیز مانند اسمان دفع و رد فرعونان گمراه از تمام جهات است
*************************************
پس ز دفع این جهان و آن جهان
ماندهاند این بیرهان بی این و آن
لذا با عنایت به قانون دفع نتیجتا گمراهان رانده شده از هر دو جهانند و به سر منزل مقصود نمیرسند
مسایل السلوک
مصداق ایه شریفه ( خسرالدنیا و الاخره....)
بعضی خاسر در دنیا و اخرت هستند و این بزرگترین خسارت است
********************************
سر کشی از بندگان ذوالجلال
دان که دارند از وجود تو ملال
حال با عنایت به ابیات قبلی ای انسان اگر از مقربان الهی دوری نمایی یقینا به ملالت و افسردگی و نهایت ناامیدی گرفتار خواهی شد
****************************************
کهربا دارند چون پیدا کنند
کاه هستی ترا شیدا کنند
مردان اسمانی نقش کهربا را دارند اگر در صورت ظاهر کردن ان روشن دلان را جذب خواهند نمود و وجود کاه مانند تو را دیوانه خویش سازند
***********************************
کهربای خویش چون پنهان کنند
زود تسلیم ترا طغیان کنند
و دقیقا چنانچه ان نعمت بزرگ کهربایی خویش را پنهان نمایند زود تو را اسیر طغانگریها خواهند کرد
مسایل السلوک
جاذبه و دافعه مردان الهی نعمتی است خدادادی....
که این مهم موجب جذب مریدان صاحب ضمیر پاک و دفع نااهلان و بی ادبان میشود
کتاب حاذبه و دافعه علی علیه السلام شهید مطهری برگرفته از همین اصل است
*************************************
آنچنان که مرتبهٔ حیوانیست
کو اسیر و سغبهٔ انسانیست
درست تایید این نعمت عظیم در نهاد ادمی که مرتبه حیوانی وی گرفتار مقام تعالی یافته و والای ادمی است
***********************************
مرتبهٔ انسان به دست اولیا
سغبه چون حیوان شناسش ای کیا
حال با قیاس مفهوم فرمایش بیت قبلی مولانا ایشان نتیجه میگیرند که مقام مرید بدست اولیا الله شبیه حایگاه مرتبه حیوانی است
مسایل السلوک
یعنی همانطور که حیوانیت در برابر واقعیت انسانیت خوار و زبون است .واقعیت انسانیت در مقابل حقیقت انسانیت که همان مقام کاملین است خوار و زبون است
*************************************
بندهٔ خود خواند احمد در رشاد
جمله عالم را بخوان قل یا عباد
زیرا حضرت فخر کاینات در مقام ارشاد امتان را عباد خطاب نمود
مسایل السلوک
مریدان تا مقام غلامی و اطاعت پذیری خویش را از انسان کامل به ثبوت نرسانند هرگز به حقیقت معنا نخواهند رسید
اطاعت از کاملین اطاعت از حق است زیرا انان تابع فرمان رب خویش به وحی و الهام هستند لذا تبعییت از ایشان همان اطاعت الهی است
اطیعواالله و اطیعو الرسول و الوالامر منکم
********************************
عقل تو همچون شتربان تو شتر
میکشاند هر طرف در حکم مر
عقل در نهاد مانند شتربان است و تو نقش شتر را داری و او را تو را مطابق امر خویش هدایت میکند حتی برای اوامری که تلخ است
مسایل السلوک
منظور از شتر جسم ادمی است و عقل او شتربان زیرا جسم مطیع فرمان عقل است و مولانا با عنایت به ابیات قبلی عوام را به گله های شتر تشبیه نموده وکاملین را به چوپانان این جمع
***********************************
عقل عقلند اولیا و عقلها
بر مثال اشتران تا انتها
مردان اسمانی عقل .عقل هستند و مابقی عقول مانند شتران.که ناچارا تابع عقل کل میباشند
********************************
اندریشان بنگر آخر ز اعتبار
یک قلاووزست جان صد هزار
اگر با دیده عقلانی و اعتباری به نقش اولیا نگاه کنی به این حقیقت خواهی رسید که انان صدهزار جان ناقص را پیشوا هستند و وظیفه هدایت انان بر عهده مقربان است
مسایل السلوک
حکیمی فرمود از صدها هزار تن یکی مقرب ومابقی بنام او مقربند و در واقع اولیاالله خود پیش قراوال انسانیت هستند و ارادتمندان انان بنام او مدعی قرب هستند
و انان با سعه صدر و بزرگی مدارا می نمایند حتی در عصر پیامبر کسانی بودند که بخاطر سواستفاده از ذات او تصنعی در گوش پیغمبر خصوصی نجوا میکردند تا خویش را محرم و مقرب حضرت نشان دهند و چون سید انان را افشا نمیکردند این جاهلان میگفتند پیامبر فقط ( اذن ) هست و خدای مهربان فرمود گوش بودن او به نفع شماست اگر حقیقت نیات شما را برملا سازد انگاه ابروی برایتان نخواهد ماند
******************************
چه قلاووز و چه اشتربان بیاب
دیدهای کان دیده بیند آفتاب
اصلا این تمثیل قلاوز و اشتربان چیه؟ باید چشمی را جستجو کنیم تا افتاب حقیقی ذات اولیا را توان دیدن داشته باشد
******************************
یک جهان در شب بمانده میخدوز
منتظر موقوف خورشیدست و روز
حال هستی بدان ماند که در ظلمت شب مانند گیر افتاده است و انتظار خورشید را میکشد
مسایل السلوک
مولانا که خود نعمت وجود شمس تبریز را در تعالی خویش با تمام وجود حس نموده است تنها راه نجات جهانیان را تمسک جستن به شمس های هر دوره میداند تا ناقصین در پرتو هدایت و رهبری انان به حلاوت ایمان برسند
پیامبر فرمودند
هر صد سال در وادی معنا مجددی مبعوث میگردد تا شریعت و حقیقت را به منصه ظهور رساند
******************************
اینت خورشیدی نهان در ذرهای
شیر نر در پوستین برهای
اولیا خورشیدی هستند که در ذرات خاکی ادمی مستور شده اند در واقع شیر نری هستند که در پوستین بره ای در جامعه زندگی میکنند
مسایل السلوک
جاهلان همیشه به ظاهر مردان اسمانی وملکوتی قضاوت نموده اند در قران هست که مشرکین میگفتند محمد علیه السلام انسانی است مثل ما که هیچ برتری بر ما ندارد و هدف کسب قدرت است
******************************
اینت دریایی نهان در زیر کاه
پا برین که هین منه با اشتباه
اولیا مانند دریایی عظیم هستند که در زیر خار و خاشاک پنهان شده اند
لذا بهتر است پا خویش را بر روی کاه نذاری که اشتباه بزرگی مرتکب خواهی شد
مسایل السلوک
ازار مقربان موجب خشم حق است خدای مهربان در خصوص خشم دوستانش بینهایت غیرتمند است و همین کافی که بخاطر دعای نوح کل کره خاکی را غرق اب نمود و قران پر است از این ادله در عدم نافرمانی برگزیدگان و نهایتا خشم خدای قهار
*****************************
اشتباهی و گمانی را درون
رحمت حقست بهر رهنمون
اشتباهات و لغزشهای ادمی بنوعی لطف خداست اگر موجب تنبیه و بیداری گردد
مسایل السلوک
خداوند در قران کریم میفرماید
نبلوکم بالشر و الخیر
لذا ازمون به شر و بدی نیز میتواند موجب تعالی گردد و گاها تنها راه بازگشت ادمی همان باشد
*********************************
هر پیمبر فرد آمد در جهان
فرد بود آن رهنمایش در نهان
هر پیامبر در عصر خویش ظاهر امر تنها بود ولی در حقیقت صد جهان حاملش بود بدین معنی که کاملین جامع جمیع مراتب عالم وجودند
******************************
عالک کبری بقدرت سحر کرد
کرد خود را در کهین نقشی نورد
او جهان اکبر را تصرف نموده بود گر چه خویش را کوچک و مانند نوع انسان عادی نشان میداد
مسایل السلوک
مقربان ظاهرا خویش را هم طراز و برابر همه مخلوق نشان میدهند( انا بشر مثلکم یوحی) اما در یوحی امر خیلی اسرار نهفته است
**************************************
ابلهانش فرد دیدند و ضعیف
کی ضعیفست آن که با شه شد حریف
اما جاهلان جامعه انبیا را تنها و ناتوان و ضعیف در تخییل خویش داشتند اما ذاتی که با ذات حقیقی در ارتباط باشد کوچک نیست
**********************************
ابلهان گفتند مردی بیش نیست
وای آنکو عاقبتاندیش نیست
جاهلان وناقصان معتقد به انسانی معمولی و عدم برتری انان در بین انسانها بودند و هستند
افسوس بر حال کسی که نهایت و عاقبت امر را نبیند
پایان بخش ۱۲۲
بیت ۲۵۰۸
بخش ۱۲۱
بیت ۲۴۴۷
موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد و این بیرهی
موسی و فرعون هر کدام در وادی معنی گام میزدند گر چه در ظاهر امر موسی در حقیقت و فرعون در گمراهی سیر می نمودند
مسایل السلوک
این بیت در اعتقاد عرفانی عمیق است ابن عربی شدیدا بدان پرداخته است و اهل تصوف تاویل های بسیاری بر ان رانده اند
اما مشهورترین تفسیر همان تقسیم بندی ایمان در دو قسمت ایمان ایجادی و ایجابی است
ایمان اول را همه بشریت با هر اعتقاد بدان باورمند هستند و ان قبول حقیقت کونییه است در ایه مبارکه ۵۰ سوره طه ( ربناالذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی...) یعنی خدای مهربان ان ذاتی است که کل کاینات را افریدو انان را هدایت فرمود و این یک نوع ایمان است
اما ایمان ایجابی ( حقیقت تشریعیه)همان باور و تبعییت و تسلیم به خدا و فرستادگان اوست
*******************************
روز موسی پیش حق نالان شده
نیمشب فرعون هم گریان بده
روز موسی به درگاه خدا می نالید و شب هنگام فرعون گریان بود
مسایل السلوک
گریه موسی از جهت بندگی و رسالت بود اما گریه فرعون گرفتاری در قید ننگ ونام تعلق دنیوی بود
*************************************
کین چه غلست ای خدا بر گردنم
ورنه غل باشد کی گوید من منم
ای خدا این چه زنجیر سنگین است بر گردن من؟ اگر این منیت و ادعای من زنجیر نیست پس چه کسی ادعای کبر ومن میکند؟
**********************************
زانک موسی را منور کردهای
مر مرا زان هم مکدر کردهای
زیرا ای خدای یکتا تو موسی را به نور هدایت مزین نمودی و مرا نیز در مشیت خویش تاریک وگمراه ساخته ای
************************************
زانک موسی را تو مهرو کردهای
ماه جانم را سیهرو کردهای
از ان رو که موسی را تو مانند ماه اسمان روشن نموده ای و دقیقا عکس ان ماه وجود مرا تاریک و سیه نموده ای
*****************************
بهتر از ماهی نبود استارهام
چون خسوف آمد چه باشد چارهام
ستاره اقبال من از خود ذات ماه اسمان که برتر نیست انگاه که اراده نمایی با خسوف تاریکش کنی .من نیز ماه جانم به خسوف دچار گشته است
**************************
نوبتم گر رب و سلطان میزنند
مه گرفت و خلق پنگان میزنند
گر چه انسانها به خدایی من اعتراف میکنند ولی در حقیقت ان بدان ماند که ماه دچار خسوف شده باشد و مردم بر طبل و طاس بکوبند تا ان پدیده رفع شود
مسایل السلوک
طبل و طاس کوبیدن کنایه از یک اعتقاد قدیمی است که مردم به هنگام خسوف در زوال ان انحام میدادند
**********************************
میزنند آن طاس و غوغا میکنند
ماه را زان زخمه رسوا میکنند
مردم قدیم هنگام وقوع کسوف بر طاس میزدند و بدین وسیله ماه را رسوا میسازند
توضیح
این یک اعتقاد قدیمی است که در زمانهای دور بدان اعتقاد وحود داشت
*****************************
من که فرعونم ز خلق ای وای من
زخم طاس آن ربی الاعلای من
فرعون گفت حال من مانند خسوف ماه است
ای وای بر من که خلق الناس مرا رب اعلی میدانند و در واقع ان نواختن طاس رسوایی ادعای دروغ من است
**************************************
خواجهتاشانیم اما تیشهات
میشکافد شاخ را در بیشهات
فرعونگفت بارالها
من وموسی علیه تلسلام بنده یک رب هستیم ولی تیشه تقدیر تو شاخه ای را می شکافد و از باغ هستی جدا میکند
******************************
باز شاخی را موصل میکند
شاخ دیگر را معطل میکند
خداوند بر حسب مقتضای خدایی خویش و حکمت بالغه اش شاخه ای را وصل می کند و شاخه ای دیگر را به مشیت خویش خشک و جدا و معطل میسازد
*************************************
شاخ را بر تیشه دستی هست نی
هیچ شاخ از دست تیشه جست نی
ایا شاخه در قبال تیشه تصرفی دارد ؟ نه هرگز
ایا هیچ شاخه ای توانسته است از دست تیشه بگریزد ؟ نه
مسایل السلوک
تیشه در این ابیات خداست و ضربات او تقدیر و شاخه های درخت ما انسانها هستیم
********************************
حق آن قدرت که آن تیشه تراست
از کرم کن این کژیها را تو راست
ای خدای یگانه به حق قدرت مطلق که در تیشه تقدیر توست از روی مهربانی این نابهنجاریها و کژی ها را راست و مسیر رضایت خویش هدایت فرما
*********************************
باز با خود گفته فرعون ای عجب
من نه دریا ربناام جمله شب
فرعون با خود گفت ای عجب مگر من در تمام شب ایا ندای یاربنا نمیزنم
مسایل السلوک
روایت است فرعون در روز ادعای خدایی میکرد و در شب اعتراف به عبدیت خویش مینمود
و این حالت برای هر کسی که مدعی باشد اتفاق می افتد انگاه که ادمی در خلوت خویش به ضمیر باطن ش مراجعه میکند ندای درونی او به حقیقت امر معترف میشود
*****************************
در نهان خاکی و موزون میشوم
چون به موسی میرسم چون میشوم
او از خود سوال میکرد بار الها چرا در خلوت خویش فروتن و موزون هستم
همینکه با موسی مواجه میشوم غرورو ادعا تمام وجودم را پر میکتد چرا چنین میشوم؟
*****************************
رنگ زر قلب دهتو میشود
پیش آتش چون سیهرو میشود
رنگ طلای تقلبی را اگر حتی ده بار رنگ طلایی بزنند همین که به اتش رسد سیاه میشود
مسایل السلوک
گاها انسانها ظاهری مطابق با شرع مقدس دارا هستند اما همین که به ازمون الهی گرفتار شوند رنگ و وزن باور انان مشخص میشود
*******************************
نه که قلب و قالبم در حکم اوست
لحظهای مغزم کند یک لحظه پوست
نه اینکه باطن و ظاهر من تحت تصرف خدای یکتا است؟
ان ذات بی چون گاه مرا مغز حقیقت نماید و گاه تهی از معنا و پوست میشوم
مسایل السلوک
مولانا در مثنوی تاکید فراوان به مغز وپوست دارد و بپین بهانه همیشه به مدح اهل باطن و حقیقت میپردازد و اهل قشر و سطحی نگر را مذمت میکند و بدین سان ادمی را دعوت به باطن افعال میکند
ما ز قران مغز را برداشتیم
پوست ان پیش خسان انداختیم
******************************
سبز گردم چونک گوید کشت باش
زرد گردم چونک گوید زشت باش
خدای مهربان اگر اراده او به سرسبزی و سعادتم باشد امر بدان نماید
و چنانچه اراده به ارتدادم نمایم میگوید زشت و بد عمل باش
مسایل السلوک
خدای کریم در قران فراون ایه در ضلالت و هدایت بشر اورده
تعز من تشا وتضل من تشا
یهدی من بشا ...
اما این ایات دلیل بر عدم اختیار ادمی نیست بلکه سنت الهی در اینست که خواست خدا در اختیار انسان در تعیین سرنوشت است
لیس للانسان الا ما سعی
نیست انسان مگر بر اساس تلاشش
و یا مفهوم ایه ای دیگر اینکه...
ما سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهیم مگر خود بدان اقدام نماید
*******************************
لحظهای ماهم کند یک دم سیاه
خود چه باشد غیر این کار اله
خدای یگانه مرا لحظه ای ماه اسمان نماید و لحظه ای دیگر تیره و تار.و در واقع کار حضرت حق جز این چیست؟
***************************************
پیش چوگانهای حکم کن فکان
میدویم اندر مکان و لامکان
در قرب حضرت حق ما چون چوگان های حکم مشیت اوییم.و در مکان و لامکان در حرکت و سیر تکوینی هستیم
******************************
چونک بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
از ان جهت که حقیقت هستی به معنی بیرنگی به کثرت یعنی رنگ تبدیل شد یک فرعونی و یک موسیی به تبع ان به پیکار پرداختند
***************************
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
اگر ادمی به مرحله بیرنگی که سرمایه اولیه او بود برسد و از کثرت دور گردد انگاه موسی وفرعون دیگر در صلح بسر خواهند برد
مسایل السلوک
تمامی تضادها در وادی دنیا و تکثر ان است اما اگر ادمی به ازلیت یا ابدیت بپیوندد دیگر رنگها برایش بی معنی گردد شاید معنی فرمایش پیامبر از
موتوا قبل ان تموتوا
همین مرحله بیرنگی باشد
******************************
گر ترا آید برین نکته سئوال
رنگ کی خالی بود از قیل و قال
اگر برایت جای سوال گردد که چطور موسی مقرب با فرعون یاغی در مرحله بیرنگی متحد گردند
در جوابت باید گفت
که این خاصیت مختص وادی کثرت است و رنگ فقط در دنیا است که موجب قیل و قال ونزاع میگردد
********************************
این عجب کین رنگ از بیرنگ خاست
رنگ با بیرنگ چون در جنگ خاست
و تعجب بیشتر از این است که این همه رنگها نخست از عالم بیرنگی حاصل گردیده است
پس چرا این دو در دنیا همیشه در ستیزند
*****************************
چونک روغن را ز آب اسرشتهاند
آب با روغن چرا ضد گشتهاند
اب و روغن مایع هستند و در واقع از یک ریشه و اصل خلق شده اند پس چرا این دو در عمل ضد یگدیگر عمل می کنند؟
*********************************
چون گل از خارست و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا
گل و خار نیز از یک اصل و مشا یعنی به لحاظ جنسیت و تغذیه و ریشه واحد هستند
اما در محاورات مردمی و در حقیقت عمل متفاوت هستند
***************************************
یا نه جنگست این برای حکمتست
همچو جنگ خر فروشان صنعتست
یا این ستیز بین نحله های مختلف مردم دارای حکمتی پنهان است و یا مانند جنگ معامله گران و خرفروشان برای بالا بردن قیمت اجناس معرکه گیری ایجاد میشود
***************************************
یا نه اینست و نه آن حیرانیست
گنج باید جست این ویرانیست
یا این نزاع نه حکمتی در انست و نه دروغ ایست تعمدی
پس باید گنج که همان وحدت حقیقی و دوری از تکثرگرایی هست را جستجو کنی زیرا دنیا عاقبت فانی است
*************************************
آنچ تو گنجش توهم میکنی
زان توهم گنج را گم میکنی
اما انچیزی که تو ان را گنج میپنداری در واقع خود بزرگترین حجاب در عدم در کشف حقیقت است
***************************************
چون عمارت دان تو وهم و رایها
گنج نبود در عمارت جایها
اوهام و نظریات تو همچون ساختن های تخیلی است و در حقیقت امر گنجی نیست بلکه معمولا گنج را در ویرانه ها پنهان کنند
مسایل السلوک
همت مولانابر تفهیم این امر مهم هست که جسم ادمی مخلوقی فانی انچه گنج حقیقی است روح اوست اما متاسفانه اکثر انسانها به این حقیقت نرسیده اند
*********************************
در عمارت هستی و جنگی بود
نیست را از هستها ننگی بود
تا ادمی گرفتار پرداختن مطلق به مادیات است این ستیز هست و در واقع نیستها با هستها در تقابل خواهند بود
مسایل السلوک
تقابل ماده و معنا حقیقتی غیر قابل انکار است
حضرت رسول علیه السلام فرمودند..اگر شهوت بر عقل غالب گردد انسان از حیوان پست تر است و اگر عقل بر شهوت غالب اید از ملایک افزون تر و متعالی تر
************************************
نه که هست از نیستی فریاد کرد
بلک نیست آن هست را واداد کرد
زیرا عدم از زبان موجود فریاد میکشد و در واقع اعلام موجودت نماید
بلکه عدم ان موجود را پس میزند
**********************************
تو مگو که من گریزانم ز نیست
بلک او از تو گریزانست بیست
لذا هیچگاه مدعی فرار از از نیستی نباش بلکه او نیز از تو گریزان است
مسایل السلوک
بعضی شارحان برداشت نیستی را حقیقت مقربان دانسته اند که ابوجهل صفتان مدعی گریز از اسمانیان هستند
مولانا میفرماید
اگر بدصفتان از حقیقت نیست نما مردان الهی فرار میکنند انان نیز نفرت و دوری را در ذات خویش دارند
*************************************
ظاهرا میخواندت او سوی خود
وز درون میراندت با چوب رد
اولیا ظاهرا مشتاق نشان میدهند ولی در حقیقت امر اینگونه نیستند
مسایل السلوک
بحث مولانا همان اصل تجانس است زیرا صفات مشترک موجب همگرایی و محبت و عکس ان یعنی نفرت میشود
****************************
نعلهای بازگونهست ای سلیم
نفرت فرعون میدان از کلیم
در واقع نوعی نعل وارونه زدن است ای صاحب عقل سلیم...
و سرکشی فرعون از موسی علیه السلام دقیقا حقیقت همین مطلب است
مسایل السلوک
صاحبان تصرف قلبهای سلیم را میشناسند و چون حنس هر دو یکی است جذبات واقعی حاصل میشود اما سیرت الوده در نگاه صاحبان ملکوت از جنسی متفاوت هست لذا گر جه ظاهر امر چیزی نشان ندهند اما بر حسب باطن گریزان و موجب نفرت است
پایان بخش ۱۲۱
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 274
بازدید ماه : 491
بازدید کل : 14282
تعداد مطالب : 125
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
